15:00
چهارشنبه - 1400/10/01
19:00
چهارشنبه - 1400/10/01
مشهد- قطب علمی دانشگاه فردوسی
توکاییها دستبهکار میشوند.
این همهی ما هستیم. همهی ما که میخواستیم اولین رویداد فرهنگیِ مؤسسهی «توکا انوشهی دستانپرداز» را برگزار کنیم و به صورت رسمی خبر بدهیم که مجوز مؤسسه را دریافت کردهایم و دیگر تا رونمایی وبسایت و تولید محصول، فاصلهی زیادی نداریم.
این همهی ماییم که در جلسات متعدد، برای این رویداد برنامهریزی میکردیم: محتوای برنامه، مکان، پذیرایی، هدایا و… . ما دوست داشتیم این نشست را محکم و قدرتمند برگزار کنیم و با یلدا و قصهگویی همراهش کنیم.
نشستیم و فکر کردیم کجا میتوانیم از مهمانان عزیزمان استقبال کنیم. گشتیم و گشتیم تا رسیدیم به کتابخانهی قطب علمی دانشگاه فردوسی. به مبارکیِ قدم استادان عزیزی که همراهمان شدند، این تصمیم نهایی شد.
کاسههای کوچک سفالی رنگ شدند و بر آنها نقش انار نشست. این سفالینهها در کنار انار و پرنده و غنچههای گل محمدی، هدیهی ما شدند برای مهمانان. اما هدیهی خاصمان بافتِ توکای قصه بود. ما فهمیده بودیم توکا با شاهپرِ طلاییاش قصهها را برایمان خواهد آورد و رویا یدالهی توکا را رج به رج بافت تا با هر گرهِ تن آن پرندهی کوچک، عشق و عاطفه و دانش را در دل قصهها بکارد؛ پیشکشِ مهمانان یلداییمان!
قصهی تولد اسطورهایِ توکا را عزت صدیقی لویه نوشت. توکا از دل ادبیات، از قدیم تا جدید، گام به گام آمد تا بتواند پوستهی آهکیاش را بشکند. دوازده پرندهی مشهورِ ادبیات فارسی توکا را یاری کردند و از جان و جهان خویش او را مایه دادند تا بیاید و قصهگوی آزادی و امید باشد.
هنرمندان توکایی دعوتنامههای یلدایی را با نام زیبای مهمانان آراستند. با توجه به شیوع کرونا و دستورالعملهای ستاد، با محدودیت دعوت مهمانان مواجه بودیم. تلاش کردیم مهمانان را از گروهها، سازمانها و مخاطبان متنوعی انتخاب کنیم تا از طریق این عزیزان بتوانیم توکا را به گروههای بیشتری از جامعه معرفی کنیم.
نوجوانان و جوانان توکایی مسئولیت عکاسی و فیلمبرداری برنامه را برعهده داشتند: مهندس زکیه موسویان پشتیبانی اینترنت و پخش زندهی اینستاگرام را بر عهده داشت و مهدی دهنوی و موژان منتظری عکاسی و فیلمبرداری مراسم را انجام میدادند.
اول دی ماه ۱۴۰۰ است و این همهی ماییم که با روسریهای پرگل و پرخاطرهمان آمدهایم تالار کتابخانهی قطب علمی و شاهنامهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد تا اولین رویداد توکایی را برگزار کنیم.
میز را برای جشن یلدا تزیین میکنیم، الکل و دستمال کاغذی و جعبههای پذیرایی را روی میز میگذاریم.
مهمانها یکی-یکی میآیند. آقای دکتر محمدجعفر یاحقی، آقای دکتر محمدجواد مهدوی، خانم دکتر مریم صالحینیا، فعالان اجتماعی و تسهیلگرانی چون خانم فرشکاران، مترجم توانمند، خانم مرجان اسماعیلی، خانم بروسان که ناشر و نویسنده است، مدیر کل سابق کانون پرورش فکری، آقای علیاصغر ایزدی، خانم پروین خاکپور که فعال فرهنگی است، آقای دکتر نویدیمهر، استاد دانشگاه و فعال ادبیات کودک، خانم دکتر المیرا حسنزاده، مدرس دانشگاه، شاهنامهپژوه و فعال حوزهی آموزش شاهنامه به کودکان، و آقای اسماعیل رزاقی، مجسمهساز و هنرمند، برخی از مهمانان این نشست هستند.
و بالاخره، توکا انار دارد.
معصومه موسویان مجری است. از توکا، هدف و رسالتش میگوید. میگوید ما دور هم جمع شدهایم تا بگوییم قصهها مهماند و دنیا را همین قصهها ساختهاند. از ابتدای دنیا تا الان، قصهها دنیا را راه بردهاند و ما جمع شدهایم که به اشکال مختلف، از قصهها بگوییم.
خانم دکتر مریم صالحینیا، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی، با موضوعِ «قصهها چهطور به زندگی ما معنا میدهند» سخنرانی کرد. او به ظرایف و نمادپردازیهای قصهی «ماهان کوشیار» را که در هفتپیکر نظامی گنجوی آمده است، برایمان توضیح داد. او با تحلیل این داستان به ما نشان داد قصهها چگونه میتوانند به زندگی ما معنا بدهند.
هانیه سلامیراد، مربی باسابقهی نوشتن خلاق، کتاب داستان «عشق یعنی چه؟» را برای ما و مهمانان خواند. او از مهمانها خواست چشمهایشان را ببندند و خود را کودکِ مخاطبِ این کتاب تصور کنند. قهرمان کتاب رباتی بود که دنبال معنی عشق میگشت. او آخر قصه فهمید که عشق در بسیاری چیزهای ریز و کوچکی است که هر روز با آنها مواجه میشود. بعد از قصه، هانیه سلامیراد برگههای رنگیِ از پیش آمادهای به مهمانان داد و از آنها خواست معنی عشق را در زندگی خودشان به شیوهی کتاب پیدا کنند. مهمانان که دستنوشتههایشان را میخواندند، فضا پر از عاشقانههای کوچک و رنگی بود.
هدف مؤسسهی توکا ترویج قصهگویی است. نمیشد در اولین رویدادمان قصهگویی نداشته باشیم. رویا یدالهی قصهی «توکا هزار هزار پرنده بود» نوشتهی عزت صدیقی لویه را اجرا کرد. در این قصه، توکا میراثدار قصههای کهن میشود و در دل خود هزار هزار قصه از پرندگان پیشین دارد. هر پرنده امانتی به توکا میداد و با قصهی هر پرنده، راوی قصهگو هم یک توکای بافتنی در کاسهی سفالی یکی از مهمانان میگذاشت. آخرین پرنده مرغ سحر بود و اینجا مهمانان با نغمهی مرغ سحر شجریان همنوا شدند. عاقبت، توکای قصه با امانت هزار هزار پرنده متولد شد.
این همهی ماییم که در این نشست بودیم. کنار هم ایستادیم و در اولین رویداد فرهنگیِ مؤسسهی توکا انوشهی دستانپرداز در شب یلدا عکس یادگاری گرفتیم.
این همهی ماییم که حالا دلگرم به حضور مخاطبان عزیزمان هستیم و با تجربهی گرانبهای این نشست فرهنگی، گامهای بعدی را محکمتر و قویتر برخواهیم برداشت. این آغاز پرواز توکا در آسمان قصههاست.
به امید دیدار مجدد
این رویداد منقضی شده است