توکتاب شمارهی 20 – معماری و راز جاودانگی
بنای ما در توکتاب بر این بود که حوزهی موضوعی كتابهايي كه ميخوانيم، محدود نباشد. از هر رشتهاي و هر دانش و هنري بخوانيم و ياد بگيريم و بينش جديد كسب كنيم. يكي از دوستان توكا كه معمار خوبي هم هستند، چند هفتهاي بود به ما وعده داده بودند كتابي در اين زمينه به ما معرفي خواهند كرد و ما چشمانتظار بوديم تا عاقبت، كتاب معماري و راز جاودانگي از كريستوفر الكساندر را همچون هديهاي پيش چشممان گذاشتند. قرار شد فصل اول و دوم آن را بخوانيم و ما هم خوانديم.
توكتاب بيستم را دوست معمارمان نه فقط با كتاب، كه با دستپخت بينظيرش برايمان خوشعطر و طعم کرد. مهمانان ما بخشی معماران و دانشجویان و معماری بودند و بخشی دیگر، کسانی که با کتاب توکتاب بیستم، روزنهی جدیدی به جهانی نو، جهان معماری، برایشان گشوده شده بود. آنچه آشکار بود، لذتی بود که همهمان از خواندن کتاب برده بودیم. برای برخی از ما، کتاب یادآور خاطرات کودکیمان بود. دوستی میگفت «کیفیت بینام» که نویسنده به آن اشاره میکند و نیز اشاره به تفاوتهای آدمها در جزییات برایش جالب بوده است.
بخشی در کتاب بود که نویسنده در آن فرض کرده بود بخواهیم فضایی برای جلب توکاها بسازیم. برای بعضی از دوستان ما -و البته همهی ما توکاییها- این بخش به طور خاص، جذاب و جالب بود. نویسنده توضیح داده است که چه نكات ريز و دقيقي را بايد براي ساخت چنين فضايي در نظر گرفت كه در وهلهي اول ممكن است به ذهن هيچكس نرسد.
براي يكي از دوستان معماريخواندهي ما اين بخش كتاب جالب بود كه به ترسهاي معماران اشاره كرده بود، ترسهايي كه باعث ميشود اجازه ندهند طبيعت كار خودش را بكند و نويسنده توصيه كرده بود كه خيلي دربند قوانين نباشند. موضوع حياط زنده و مرده هم براي اين دوست ما مهم بود. كودكان در قديم، حياط را در خانهي پدربزرگ و مادربزرگ جستوجو ميكردند اما حالا خانهي آنها هم آپارتماني شده است و اين روزها با از ميان رفتن حياط خانه و جايگزين شدن تراس به جاي آن، اين دغدغه هست كه آيا ميشود اين فضاهاي زنده را حفظ كرد.
یکی از دوستان ميگفت كه او پیشتر، از معماري درك ديگري داشته است و با خواندن اين كتاب، حسش نسبت به آن تغيير كرده است. معماري برايش ديگر مترادف نقشهكشي نيست و تصويري زيبا از آن پيدا كرده است.
دوست ديگري از معماريخواندگان جلسه ميگفت كه اين كتاب باعث شده عشقش به معماري و دليل روي آوردنش را به اين رشته به ياد بياورد.
يكي ديگر از دوستانمان به اين نكته اشاره كرد كه معماري غيرقابل تعريف است و اصطلاح كيفيت بينام در كتاب، به خوبي اين مسئله را نشان ميدهد. دوست هنرمندمان گفت كه با خواندن اين كتاب متوجه اشتراكات زيادي ميان رشتههاي هنري گوناگون شده است (مثلاً در اين اصل كه «زيبايي در سادگي است»). در ضمن، با خودش فكر ميكرده كه كاش ميشد خانهها طوري طراحي شوند كه در آن، در عين با هم بودن بتوانيم فضاي خصوصي خودمان را داشته باشيم.
دوست معمارمان در پاسخ گفت كه در معماري، سه سطح خلوت تعريف ميشود. خلوت يعني توانايي كنترل ارتباطات و برقراري تعاملات. خانههاي امروز نميتوانند خلوت آدمها را تأمين كنند. آنها كنج ندارند.
يكي ديگر از مخاطبانمان گفت كه بخش فلسفي و روانشناختي كتاب برايش جذاب بوده است كه راجع به بازگشت به خود حرف ميزند؛ اينكه هرچه بيشتر به خودمان برگرديم، زندهتریم. او گفت که چالش همیشگی برایش این بوده که چهطور خودش باشد و این کتاب به زیبایی به این مسئله پرداخته و میگوید که چهطور آن آزادی را به دست بیاوریم؛ چهطور از فضا یاد بگیریم خودمان باشیم و نیروها را جذب کنیم. این کتاب خیلی به خودشناسی کمک میکند.
برای دوست دیگری عکسهای اول فصل قابل توجه بودند. زنده بودن عکسها از دید ایشان در حدی است که گویی صدای بچهها را در عکس میشنویم یا در سکوت پیرمردی که کنار ساختمانی ایستاده، حس زنده بودن را با قدرت تمام دریافت میکنیم. اشارهی نویسنده به ترسها هم برایشان مهم بوده و اینکه برای رسیدن به آزادی باید از ترسها بگذریم.
یکی دیگر از دوستان معمارمان به بخش اول کتاب اشاره کرد که دربارهی سادگی است و به تجربهی خودش که برای رعایت انسجام، چه تلاشی میکرده، اما بعد، عکسهایی را دیده است که چهقدر این کیفیت را راحت و ساده به تصویر کشیدهاند و این خودش محرک ایشان برای خواندن این کتاب بوده است. ایشان گفت که از همان آغاز تحصیل معماری دوست داشته این کتاب را بخواند و وقتی آن را خوانده، با مثالهای سادهی آن خیلی احساس نزدیکی کرده است و دریافته آنهمه تلاشی که برای خلق اینطور کیفیتها میکرده، ضرورتی نداشته و باید در سادگی به دنبال آن میگشته است.
یکی دیگر از دوستانمان گفت که بحث نویسنده دربارهی کیفیت بینام برایش آشنا بوده و خودش خیلی جاها میایستاده و از چیزی عکس میگرفته که نمیتوانسته توصیفش کند و با عکس گرفتن هم نمیتوانسته همهی آن کیفیت را منتقل کند، چون آن کیفیت با حضور انسان یا اشیا به شیوهای خاص ایجاد میشده و در همان لحظه.
در پایان جلسه، خانم یدالهی حرفهای حاضران در جلسه را جمعبندی کرد و در ادامه، ضمن تعريف خاطرهاي از يك جستوجوي خانه در تهران، به ويژگيهاي خانهاي مطلوب، خانهاي كه در آن احساس زندگي و آن كيفيت بينام وجود دارد، اشاره كرد، خانهاي كه در آن، حس آفرينش و حرمت و شكوه حاضر است و به انسان، انگيزه ميدهد. او گفت كه مهمترين وظيفهي يك معمار اين است كه اول براي خودش و بعد، براي كساني كه بنايي براي آنها ميسازد، حرمت و ارزش قايل شود.
بعد از تمام حرفها مهمان خانم مهندس نصراللهحسینی بودیم که با پیراشکیهای خوشمزهشان حسابی کیف کردیم. جای غایبان خالی!
برای بیست و یکمین کتاب توکتاب، سراغ کتابی رفتیم که بیش از همه، در فضای مجازی، با تصاویر و گزینگویههایش معروف شده است: پسرک، موش کور، روباه و اسب.
وعدهی دیدار ما، سهشنبه، اول اسفند 1402 در خانهی توکا.
به امید دیدار!
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 42 – داستان پادشاه و کنیزک از مثنوی معنوی
-
توکتاب شمارهی 41 – من سندبادم تو مسافر
18 دی 1403 -
توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
9 آذر 1403 -
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403
دیدگاهتان را بنویسید