توکتاب شمارهی 24 – رستم و اسفندیار
شناسنامهی اثر
عنوان:
نویسنده:
تصویرگر:
پیش از شروع توکتاب 24، از زمزمهها و چهرهها میشد حدس زد که کتاب توجه مخاطبان را جلب کرده. بعضی دوستان میگفتند داستان را بارها خواندهاند. کمکم جمع شدیم و آغاز کردیم. دوستان توکا از پیش، تصویر کتاب را از نرمافزار طاقچه، روی پردهی بزرگ انداخته بودند و تصویرسازیهای چشمنواز کتاب، حتی پیش از شروع جلسه، ما را برای ورود به فضای اثر آماده میکرد.
خانم یدالهی در آغاز جلسه، خیلی کوتاه دربارهی زمینههای بحث دربارهی کتاب رستم و اسفندیار خانم فولادوند صحبت کرد و گفت که از خیلی منظرها میشود این اثر را اثر شاخصی دانست و آن را بررسی کرد و مشتاق است ببیند هرکدام از مخاطبان چهطور با آن مواجه شدهاند.
اولین نفر از مخاطبان جلسه اینطور گفت که برایش این داستان شبیه وضعیت فعلی سرزمین خودمان به نظر میرسد که در آن، آدمها در اصل نمیخواهند با هم بجنگند و هرکدام هم خوبیهای خودشان را دارند و طالب آزادیاند، اما حاکمان و بدخواهان آنها را در مقابل هم قرار میدهند و مجبور میشوند با هم بجنگند.
دوست دیگرمان گفت که از دید او نثر کتاب نه به اندازهی شاهنامه ثقیل بوده و نه خیلی ساده و نزدیک به محاوره. نثر وزین بود، اما قابل فهم. نويسنده در بخشهایی از داستان، چیزهایی میگفت که نمیفهمیدیم، اما وقتی داستان را ادامه میدادیم، در روند ماجرا متوجه آن مسایل میشدیم. داستان غمانگیزی بود و کاش بچهها این داستانها را بخوانند! برای من که در سن بالاتر این داستان را خواندهام، طوری بود که انگار تجربهی نزیستهام را دارم زندگی میکنم و کتاب مرا ترغیب کرد که شاهنامه را بخوانم.
از دید یکی دیگر از دوستانمان، کتاب مناسب کودکان نبود و مخاطبش بزرگسال است. ایشان گفت که با اینکه شاهنامه نخوانده است، این داستان برایش جذاب بوده و خواندن آن برایش کنجکاویهایی دربارهی بخشهای دیگر و اسطورهها و داستانها و شخصیتهای فرعی آن ایجاد کرده و باعث شده از همکارانش دربارهی آنها بپرسد و بعد، همه در گوگل دربارهاش جستوجو كردهاند. پرسشي كه در تمام كتاب با ايشان بوده، اين است كه «اطاعت از چنين پدري تا كجا؟». بعد اخلاقي آن براي دوست ما قابل هضم نبوده است. پرسش ديگرشان اين بوده است كه «آيا نميشد رستم آزادگي را جور ديگري معنا كند و مثلاً با پذيرفتن پيشنهاد اسفنديار، خودش و مردمش و خانوادهاش را نجات بدهد؟». از ديد اين دوستمان، پررنگ شدن اين پرسشها نشانهي زبان و بيان قوي اين داستان است، اما ايشان در تصويرسازي كتاب، به تصوير سيمرغ اعتراض داشتند و گفتند كه از نظرشان اين سيمرغ خيلي زشت است.
دوست ديگرمان كه مربي است و با بچهها و كتاب سر و كار دارد، ضمن تأييد نظر نفر قبل دربارهي تصوير سيمرغ، در معرفي كتاب گفت كه اين كتاب از مجموعهكتابهاي نامورنامه است و اين جلد آن در بين بچهها خيلي طرفدار دارد و كتاب را زياد امانت ميبرند. از نظر اين دوست ما، شروع كتاب واقعاً عالي و تأثيرگذار بود.
همراه ديگر ما معتقد بود كتاب يك بازنويسي خيلي قوي از داستان شاهنامه است. زبان آن خيلي سوزناك است و در برانگيختن احساس همدردي واقعاً موفق است. نثر كتاب زنانه و مادرانه است و در عين حال باصلابت. ايشان حكايتي دربارهي فردوسي نقل كردند كه بنا به آن، فردوسي در اواخر عمر، جنوني پيدا ميكند و با بعضي از شخصيتهايش حرف ميزند و آنها را در خواب ميبيند و اين را در مورد بالزاك هم نقل كردهاند. حتي گفتهاند كه برخي داستانهايش را در خواب گفته. ايشان قولي را به فردوسي نسبت دادند به اين مضمون كه در دوجا از كتاب من خون ميچكيد، يكي داستان رستم و اسفنديار و ديگري داستان رستم و سهراب.
تقابل ميان دو شخصيت شبيه تقابلي است كه گاهي آدمها با عزيزانشان، مثلاً مادر با فرزندش دارد و در بحث، يكي بايد ديگري را مجاب كند و دلش هم نميآيد و در اين بحثها یکی به دیگری آسیب میزند. در این موارد، هردو خوبند، اما گریزی از این آسیب نیست. دوستمان گفت که این داستان را از هفت خان بیشتر دوست دارد، چون رستم در اینجا سراپا سفيد نيست و شخصيت رستم كاملاً ايراني است، يعني هرجا لازم است، دروغ ميگويد و كلك ميزند. در اسطورههاي يوناني اينطور نيست. فردوسي نميخواسته رستم را خالي از ايراد نشان بدهد و اين خوب است.
خانم يدالهي در اينجا با اين دوستمان مخالفت كرد و گفت كه اتفاقاً در اسطورههاي يوناني هم شخصيتها و خدايان سراپا خوبي نيستند و حتي بيشتر از شخصيتهاي شاهنامه مرتكب خطا و بدي ميشوند و دروغهايي كه رستم ميگويد و كلكهايي كه ميزند هم ربطی به هویت ایرانی ندارد.
نفر بعدی، دوست خوب ماست که مربی کودکان است و از دید ایشان هم این کتاب بهترین اثر از مجموعهی نامهی نامور بود. ایشان گزارش نشستی را داد که با حضور خود خانم فولادوند و بچهها برگزار کرده بودند. از دید دوست ما این کتاب بازآفرینی نیست و بازنویسی خلاق است. آثاری مثل کلاغ خنزرپنزری را میتوان بازآفرینی دانست، چون داستان مستقلی است که فقط یادآور داستان مثنوي است و كتاب رضا جولایی به نام بي نام پدر نيز همينطور است. نكتهي جالبي كه نظر دوست ما را جلب كرده بود، نقش حروف ابجد در تصويرهاي كتاب بود كه مثل حضور هميشگي بخت و تقديري محتوم، قهرمانان داستان را احاطه كرده بود. دوست خوبمان گفت كه در اين داستان با شگفتيآفرینی فردوسی مواجه میشویم، با شخصیتی که حاضر است همه چیزش را بدهد، اما شرف و آزادگیاش را نه، چون پشتوانهي اين شرف و آزادگي تمام ايران است و پهلوان تنها نيست و فقط يك فرد نيست.
در پايان گفتوگوها خانم يدالهي به سخنان دوستاني اشاره كرد كه تصوير انسانوار سيمرغ را در كتاب نپسنديده بودند. ايشان به معناي نام سيمرغ اشاره كرد (پرندهي خردمند) و گفت كه برخي سيمرغ را نمايندهي انساني خردمند ميدانند و توصيف خانهي سيمرغ در شاهنامه هم هيچ شباهتي به لانهي پرندگان ندارد و بيشتر شبيه قصري در ميان كوههاست. در منطقالطير، سيمرغ نمايندهي خود خداست و بنابراين سيمرغ موجودي فراتر از يك پرندهي عادي و موجودي انسانوار يا حتي خداگونه است و عجيب نيست (به خصوص با توجه به سنت تصوير كردن پرندگان با صورت انسان در نگارگري ايراني) كه سيمرغ به اين صورت ترسيم شود. خانم يدالهي در ادامه گفت كه شخصيت رستم هرگز نميتوانسته دست به بند اسفنديار بدهد، چون او در واقع نوعي نقش نمادين دارد و در صورتي كه از اين وجه خود عدول كند، ديگر نميتواند پهلوان ايران باشد. در ضمن، جنگ رستم و اسفنديار يك وجه ديني هم دارد و دو پهلوان به دينهاي متفاوتي تعلق دارند. در پايان هم خانم يدالهي با اين مسئله كه هويت ايراني را از نظر اخلاقي ضعيف معرفي كنيم، مخالفت كرد و مبناي آنچه در داستانهاي رستم و سهراب و رستم و اسفنديار، غيراخلاقي به نظر ميآيد، توضيح داد و گفت كه اين داستانها تراژدياند و در تراژدي، قهرمان داستان در وضعيتي قرار ميگيرد كه هرچه بكند، بد است و در دوراهي اخلاقي چنان پيچيدهاي گير افتاده است، در انتخاب ميان دو شر كه انتخاب تبعات هولناكي دارد و نميشود هم انتخاب كرد. قهرمان هركدام را كه برگزيند، لاجرم بايد مسئوليت و تبعاتش را هم بپذيرد و عظمت شخصيتهاي تراژدي هم در همين است كه در چنين وضعيتي پا پس نميكشند و عمل ميكنند و مسئوليتش را هم ميپذيرند.
اواخر جلسه و در ميانهي صحبتهاي خانم يدالهي، يكي از مهمانان از راه رسيد و دوست ديگري نيز از حاضران اجازه خواست كه پرسشهايي دربارهي داستان مطرح كند. نظر دوست تازهازراهرسیدهی ما دربارهی کتاب این بود که کتاب واقعاً شیوا و جذاب بوده؛ تصویرسازیهای آن هم قابل توجه و مطلوب بودهاند، اما در اولین مواجهه، طرح جلد کتاب به نظرشان اصلاً خوب نبوده است. دوستان حاضر در جلسه برای ایشان توضیح دادند که این طرح جلد یونیفرم مجموعهی نامورنامه بوده است و تصویرگر کتاب خیلی امکان دخل و تصرف در آن را نداشته است.
دوست دیگرمان پرسشهایش را مطرح کرد و خانم یدالهی و سایر دوستان به طور مختصر به آن پاسخ دادند و البته این پرسشها كمكم به مباحث ديگري منتهي شد كه از موضوع كتاب فراتر رفت و انگيزهي انتخاب كتاب بعدي توكتاب شد. پرسشها و پاسخها اینها بودند:
آیا رستم مسئولیت بهمن، پسر اسفندیار را میپذیرد؟
پاسخ: بله. این مسئولیت را میپذیرد، اما بهمن کینهی رستم را در دل نگهمیدارد و پس از رسیدن به سلطنت با خاندان او میجنگد.
آیا رستم اصلاً بخشهای شاد و خوشی هم در زندگیاش داشته؟
پاسخ: به نظر میرسد اینطور نبوده. در هفت خان، بخشی هست که رستم ساز برمیدارد و از زندگی پررنج خویش شکایت میکند: «که آواره و بدنشان رستم است/که از روز شادیش بهره غم است».
آیا منبع خانم فولادوند در این اقتباس، فقط شاهنامه بوده و کاملاً بر آن داستان منطبق است؟
پاسخ: به نظر میرسد خانم فولادوند در بخشهایی، از منابع تکمیلی برای غنیتر کردن داستان خود استفاده کردهاند، اما داستان در کل، مبتنی بر روایت شاهنامه است.
دوست خوب و هنرمندمان پس از طرح پرسشهایش و شنیدن پاسخها، در معرفی تصویرگر کتاب، اینطور گفت که آقای پژمان رحیمیزاده تصویرگر قدَر و مطرحی است و در آثارش غالباً از نگارگری استفاده میکند، به خصوص از نگارههای اروپایی. اسبها در تصویرهای این کتاب، از این نوعند. پسزمینهها هم و تصویر سیمرغ یادآور کلاغ سفید در سنت نگارگری اروپایی است. در پاسخ دوستی که دربارهی وجه تمایز و قدرت تصویرسازی آقای رحیمیزاده پرسید، ایشان گفت که این تصویرگر به امضای شخصی رسیده و سبک کار خودش را دارد، مثلاً در ارجاع به گذشته و فرهنگ کشور خودش یا سایر فرهنگها. البته خیلی از کارهای ایشان را هم بچهها دوست ندارند.
این بحثها ادامه پیدا کرد و به بحثهای اسطورهشناختي و باستانشناختي سر زد. عاقبت تصميم گرفتيم كتاب بعدي توكتاب هم در زمينهي انسانشناسی و تاریخ بشر باستانی باشد و بنا بر آن شد که فصل اول کتاب پرحاشیهی انسان خردمند را بخوانیم از یووال نوح هراری. ( توکتاب شماره 25)
وعدهی دیدار ما: سهشنبه، 4 اردیبهشت 1403، در خانهی توکا.
به امید دیدار!
لینک دریافت کتاب الکترونیک رستم و اسفندیار خانم مرجان فولادوند
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
-
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403 -
توکتاب شمارهی 35 – ایتالیا و اصفهان
10 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید