• خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
فهرست
  • خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
0 تومان 0 سبد خرید

ورود/عضویت

منو
جستجو کردن
0 تومان 0 سبد خرید

ورود/عضویت

  • خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما

توکتاب شماره‌ی 26 – چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز

8 خرداد 1403
توکتاب
کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز
کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز
شناس‌نامه‌ی اثر
عنوان:

چشم‌های سگ آبی رنگ

نویسنده:
گابریل گارسیا مارکز
مترجم:
بهمن فرزانه

سه‌شنبه، یازدهم اردی‌بهشت، خانه‌ی توکا در بیست و ششمین توکتاب، میزبان علاقه‌مندان کتاب بود. قرار بود درباره‌ی کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز حرف بزنیم.

در ابتدای جلسه، خانم دکتر رویا یدالهی، مجری جلسه، به دوستان جدیدی که در این نشست شرکت کرده بودند، خوش‌آمد گفت و مؤسسه‌ی توکا و پس از آن، کتاب را معرفی کرد. او این کتاب را  از نظر شدت تأثیرگذاری‌اش، هولناک توصیف کرد و گفت خواندن داستان‌های آن، از نظر روانی، فشار زیادی به او وارد کرده و نتوانسته کتاب را تمام کند. او این کتاب را بی‌نظیر توصیف کرد و گفت قبل از این فقط صد سال تنهایی را از مارکز خوانده بوده، اما در کتاب چشمان سگ آبی رنگ، او با مارکز شاعر مواجه شده است. مارکز در این کتاب، بیش از آن‌که داستان‌نویس باشد، شاعر است و داستان‌های کتاب بیش‌تر به شعر پهلو می‌زد. این داستان‌ها برای خانم یدالهی تداعی‌های شخصی زیادی ایجاد کرده بود. او در ادامه، از شرکت‌کنندگان دعوت کرد نظرشان را درباره‌ِی کتاب و برداشت‌هایشان را از آن بگویند.

یکی از شرکت‌کنندگان که اولین بار بود در این نشست‌ها شرکت می‌کرد، با نظر مجری موافق بود و کتاب را بسیار تأثیرگذار یافته بود. به نظر او برخی عبارات کتاب فکر را حسابی به کار می‌گرفتند؛ مثلاً بخش‌هايي که درباره‌ي ادغام جسم و روح بود و نمی‌دانستیم که این روح مطلق است یا جسم مطلق يا اگر طيفي بين اين دو در نظر بگيريم، معلوم نبود کجای این طیف مد نظر است. او به بیماری آلزایمر پدربزرگش اشاره کرد و این سؤال را مطرح کرد: «واقعاً چه اتفاقی می‌افتد که یک آدم این‌طور ذره‌ذره تحلیل می‌رود و خودش را فراموش می‌کند و به یک جسمِ صِرف تقليل می‌يابد. از ديد او این کتاب بسیار معنادار بود.

شرکت‌کننده‌ي بعدی گفت كه فقط بخش كوچكي از کتاب را خوانده، اما درباره‌ي رابطه‌ي جسم و روح صحبت کرد و اعتقادش مبني بر اين‌كه روح در هنگام مرگ، از جسم جدا می شود. مجری در این‌جا اشاره کرد که در کتاب درباره‌ي جدایی جسم و روح یا این‌که چه اتفاقی برای روح می‌افتد، حرفي به ميان نيامده.

توکتاب 26- کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز

نفر بعدی گفت که این کتاب را به جای خواندن، بلعیده است! به نظر او قوی‌ترین داستان این کتاب تسلیم سوم بود و برای نام‌گذاری این مجموعه‌داستان، حتي از داستان چشمان سگ آبی رنگ هم بهتر بوده. بسامد بالاي واژه‌ي رنگ در داستان‌ها براي دوست ما جالب توجه بوده و با توجه به توصیفات داستان، به نظرش شخصیت اصلي آن احتمالاً یهودی بوده. برداشت او از داستان اين بود كه در تابوت بودن شخصیت اصلي از سن 18 تا 25 سالگی، استعاره از گرفتاری او در افسردگی است. مادرش هر روز می‌آید و او را می‌بیند که دارد رشد می‌کند و متوجه افسردگی او نمی‌شود. حتی گاهی برای او آرزوی مرگ می‌کند. از ديد او، تأکید روی این بازه‌ي سنی یادآور ترس والدین از بزرگ شدن بچه‌هایشان بود. از دیگر داستان‌های مورد علاقه‌ي او در این مجموعه، غم و اندوه برای سه خواب‌گَرد بود. همه‌ي داستان‌های مجموعه به تعبير او نشان‌گر اَشکال متفاوت مرگ بودند. او گفت: «ويژگي‌هاي رئالیسم جادویی در داستان‌های میانه‌ي کتاب به بعد، خیلی بیش‌تر می‌شود. حس‌های مختلف در كتاب، با هم ترکیب شده بود» و یکی از جملات کتاب را که این حس‌آمیزی در آن بود، برای ما خواند: «نور مزه‌ي حرکتی دل‌پذیر می‌داد». از نظر او داستان‌ها ارجاعات بينامتني زیادی داشتند؛ مثلاً ارجاع به جعبه‌ي پاندورا که یکی از افسانه‌های یونان باستان است. او در انتهای صحبتش، چند جمله‌ي زیبا و تاثیرگذار ديگر را از داستان‌های کتاب برای حاضران خواند.

شرکت‌کننده‌ي بعدی از احساس خوب خودش درباره‌ي حضور در توکتاب گفت و اين‌كه تمام خانواده‌اش را برای شرکت در توکتاب تشویق کرده است. کتاب چشمان سگ آبی رنگ از نظر او کتابی بسیار سنگین بود. پرسش او اين بود كه چه‌طور ممکن است مارکز، وقتي خودش مرگ را تجربه نکرده، با چنین جزيیاتی آن را توصیف کند. آدم‌های این کتاب زندگانی بودند که در واقع مرده بودند و چیزی را در این دنیا درک نمی‌كردند. داستان‌ها از ديد او خیلی غم‌انگیز بودند، طوري كه فرد به اين نتيجه مي‌رسد كه كاش بعد از مرگ، همه چیز تمام شود، اما اگر مثل يكي از داستان‌هاي كتاب، بعد از مثلاً سه‌هزار سال هنوز بتوانیم برگردیم و زندگی و فرصت‌های ازدست‌رفته‌مان را ببینیم، این حسِ امکان بازگشت به زندگی خیلی غم‌انگیز خواهد بود.

دوست معمارمان كه انتخاب این کتاب حاصل پیشنهاد او بود، مي‌گفت این کتاب را خیلی سال پیش، هنگامی که کودک بوده خوانده و هنوز تمام تصاویر توصیف شده در داستان را دقیق به خاطر دارد. او گفت مارکز نویسنده‌ي مورد علاقه‌اش است. از دید او، مارکز و آثارش یک تفاوت اساسی با همه‌ي نویسندگان دیگر دارند. در تمام داستان‌ها حس تعلیقی بین مرگ و زندگی وجود دارد. هركسی می‌تواند برداشت خودش را از این داستان‌ها داشته باشد. او به شباهت بسیاری از داستان‌ها و جملات این کتاب با اشعار فروغ فرخزاد اشاره كرد و نيز به اين موضوع كه عنوان داستان چشمان سگ آبی رنگ را قبلاً به صورت چشمان آبی رنگ سگ هم ديده است. از نظر او مارکز فضاهای متفاوتي ایجاد می‌کند. کلمات او تعلیق ایجاد می‌کنند و این برای دانش‌جویان معماری بسیار کاربردی و مفید خواهد بود و به همین خاطر خواندن داستان‌های مارکز برای دانش‌جویان معماری خوب است. در پایان، چند شعر از شعرهای فروغ را به منزله‌ی شاهد مثال برای شباهت داستان‌های مارکز به شعر فروغ برای حاضران خواند.

توکتاب 26 - روز معلم

مجری در این‌جا اشاره کرد که از نظر فروغ فرخزاد، شعر خوب مثل دری است که هر دفعه رو به منظره‌ای باز می‌شود، گاهی به یک رودخانه، گاهی به یک خانه… و انسان می‌تواند هر بار که وارد آن می‌شود، چیز جدیدی ببیند. او گفت این توصیف هم درباره‌ی شعر فروغ صدق می‌کند و هم درباره‌ی این داستان‌ها که وجه شاعرانه دارند. وجه شباهت این داستان‌ها با آثار فروغ هم از همین وجه است. فروغ در اشعارش خیلی درگیر مضامینی مثل مرگ، عشق و زیبایی است و این ویژگی را داستان‌های مارکز هم دارند.

یکی دیگر از مخاطبان، از منظر فوبیای خودش، یعنی ترس از مرگ، درباره‌ی این کتاب صحبت کرد. او گفت که هر بار با مرگ یکی از عزیزانش روبه‌رو می‌شود، تا مدت‌ها درگیر موضوع مرگ و هم‌ذات‌پنداری می‌شود. به این ترتیب، با خواندن این داستان‌ها خیلی تحت فشار قرار گرفته؛ به خصوص چون اخیراً پدربزرگش را از دست داده است.

دوست دیگرمان هم به این موضوع اشاره کرد که بیش‌تر داستان‌ها درباره‌ی مرگ است و جذابیت آن بیش‌تر در این است که در هر داستان، مرگ را به اشکال مختلف می‌شد دید. او نوعی خداگونگی در این کتاب دیده بود که از دید او قابل تقدیر است و قدرت نویسنده را در این مجموعه داستان به وضوح می‌شود فهمید. او ترجمه‌ی بهمن فرزانه از این کتاب را بسیار عالی توصیف کرد و گفت شاید شباهت این داستان ها به اشعار فروغ، نتیجه‌ی کار مترجم باشد. او با اشاره به مضمون مرگ در این داستان‌ها گفت: «در داستان‌های مختلف، سخن گفتن از موضوعی مثل عشق خیلی سخت نیست، اما از مرگ گفتن واقعاً دشوار است و نویسنده در داستان‌هایش به طور زیرپوستی، ارتباط مرگ را با زنده بودن، مثل رشته‌ی تسبیح حفظ کرده بود. علاوه بر آن، انگار مارکز مثل یک پیامبر، از دنیای بعد از مرگ سخن می‌گفت». از نظر او مارکز بازی جالبی با رنگ آبی کرده بود و این رنگ گاهی در داستان‌ها نشان سردی و رخوت بود. دوست ما گفت که موقع خواندن کتاب عمیقاً متأثر شده و چند بار با داستان‌ها گریه کرده و تصمیم دارد باز هم آن را بخواند.

مخاطب بعدی ما درباره‌ی شباهت کتاب با بوف کور هدایت صحبت کرد. او گفت که از خواندن کتاب لذت برده. داستان‌های کتاب بر خلاف اغلب داستان‌ها پایان خوشی نداشته. از نظر او کم پیش می‌آید نویسنده‌ای راجع به موضوع مرگ به این راحتی و با جزییات صحبت کند، طوری که انسان بتواند خودش را جای شخصیت‌های داستان بگذارد. از عنوان کتاب اصلاً نمی‌شود فهمید که تمام داستان‌هایش درباره‌ی مرگ است. او گفت کتاب آن‌قدر تلخ بوده که حاضر نیست آن را دوباره بخواند.

توکتاب 26- کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز وقت چای

نفر بعد درباره‌ی ترس خودش از مرگ صحبت کرد و این‌که چه‌طور با خواندن این مجموعه‌داستان به این نگاه تازه رسیده است که می‌شود مرگ را از زاویه‌های جدیدی هم دید. از نظر او شروع داستان‌ها بسیار جذاب بوده، طوری که خواننده را به دنبال خودش می‌کشانده است.

یکی دیگر از حاضران درباره‌ی نگاه متفاوتی که در این داستان‌ها نسبت به مرگ بود، صحبت کرد: فردی ظاهراً زنده است، اما در واقع مرده یا حتی برعکس! آن‌چه در این کتاب به طور خاص برایش جالب بوده، این مضمون است: زندگی فرد در مرده‌ای که عاشقش بوده!

مخاطب بعدی درباره‌ی اسم خاص کتاب صحبت کرد و این‌که چه‌طور این اسم مانع درک سریع موضوع کتاب می‌شود. از نظر او تشبیهات و توصیفات به قدری قوی‌اند که خواننده به راحتی با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری می‌کند. یکی دیگر از نکاتی که او با خواندن کتاب احساس کرده بود، این اندیشه بود که پس از مرگ، زندگی ما به گونه‌ای دیگر ادامه خواهد یافت.

یکی دیگر از دوستان توکا حرفش را این‌طور شروع کرد که از خواندن کتاب، زیاد لذت نبرده و کتاب برایش به نوعی سخت‌خوان بوده؛ اگرچه فهم آن نسبت به رمان صد سال تنهایی آسان‌تر بوده است. به گمان او مارکز در آثارش، دنیایی ورای واقعیت را می‌بیند و تجربه می‌کند و در آن عمیق می‌شود؛ طوري كه اين دنيا عاقبت آن‌قدر عجیب می‎شود که غیرقابل باور به نظر می‎آید؛ شبيه وقتي كه خودمان را در آینه نگاه کنیم و خیلی در چهره‌ي خودمان عمیق بنگریم؛ آن وقت، بعد از چند دقیقه چیزهای عجیبی در خودمان می‌بینیم که باورمان نمی‌شود و قبلاً آن‌ها را نمی‌دیده‌ایم. در داستان‌های این کتاب، بیش از هر موقعيت دیگری متوجه می‌شویم که مرز مشخصی میان مرگ و زندگی وجود ندارد.

مخاطب بعدي گفت كه با خواندن این کتاب، ساعت‌ها به سه مقطع زندگی (قبل از تولد، بعد از تولد و مرگ) فکر کرده و این‌که واقعاً در کدام يك مرگ اتفاق مي‌افتد.

شرکت‌کننده‌ی بعدی هم درباره‌ی‌ نگاه‌های مختلف به مرگ در این داستان صحبت کرد. از نظر او این‌که دلمان بخواهد این کتاب را بخوانیم و ادامه بدهیم، تا حد زيادي به شرایط روحی‌مان بستگی دارد و اگر كسي تحت فشار روحی باشد، بهتر است این کتاب را نخواند، زيرا فضای آن خیلی تاریک و سرد است. نكته‌ي ديگر اين است كه گره‌های داستانی که ایجاد می‌شد، در ادامه باز نمی‌شدند و مسئله رها می‌شد.

دو مخاطب بعدي ما هم درباره‌ي این‌که این کتاب چه‌طور به آن‌ها نگاه جدیدی نسبت به مرگ داده است و پرسش‌هاي جديدي كه برايشان مطرح كرده است، سخن گفتند، پرسش‌هايي مثل اين‌كه آيا بعد از مرگ مي‌توانند به دوستان و عزیزانشان سر بزنند، آیا می‌توانند راحت از عزیزانشان جدا شوند و آیا زندگی بعد از مرگ ادامه دارد.

قرارشد قبل از جمع‌بندی نظرات مطرح شده، میان حاضران قرعه کشی انجام شود و از طرف توکا به برنده یک گرد‌ن‌آویز پر طلایی هدیه شود. توکایی‌ها از قبل، بین مهمانان، کارت‌های ویزیت مؤسسه را توزیع کرده بودند و روی هر کارت، شماره‌ای بود. قرعه‌کشی بین این شماره‌ها صورت گرفت و دوست خوبمان با شماره‌ی 20 که دومین بار بود در توکتاب شرکت می‌کرد، برنده شد و گردن‌آویز پر طلایی را به خانه برد. مجری برنامه، خانم یدالهی هم درباره‌ی مفهوم و معنای پر طلایی، شعار مؤسسه و قصه‌های توکاها که پادکست آن این روزها در سایت توکا و پادگیرهای دیگر منتشر می‌شود، صحبت کرد.

بعد از آن، خانم یدالهی از حاضران به خاطر حضور در جلسه و در میان گذاشتن دیدگاه‌هایشان تشکر کرد. او پس از جمع‌بندی مطالب ارایه شده، درباره‌ی رئالیسم جادویی گفت: «در این سبک، نویسنده طوری می‌نویسد که خواننده احساس نمی‌کند چیزی غیرواقعی می‌خواند؛ در حالی که همه چیز واقعاً جادویی و شگفت‌انگیز است و امر غیرعادی به طرزی طبیعی، در متن زندگی عادی جای گرفته است. کسانی که صد سال تنهایی را خوانده‌اند، این نکته را کاملاً متوجه می‌شوند؛ مثلا ماجرای پدری که سال‌ها روی نیمکت نشسته است و تبدیل به درخت می‌شود، به راحتی و خیلی طبیعی، در کنار بقیه‌ی اتفاق‌های عادی رخ می‌دهد. مفهوم رئالیسم جادویی را با یکی از داستان‌های این مجموعه به اسم سه خواب‌گَرد، خیلی خوب می‌توان فهمید». او در ادامه به موضوع مهمی اشاره کرد: «همه‌ی آن‌چه دوستان با عنوان مرگ بدان اشاره کرده بودند و برداشت‌هایشان را می‌توان با اصطلاحی که خود کتاب پیشنهاد می‌کند، توضیح داد: تحول. ما انسان‌ها تحول را از طریق بدنمان تجربه می‌کنیم؛ مثلاً یکی از تحول‌های مهم که تجربه می‌کنیم، بلوغ است. ما در دوره‌ی نوجوانی حس خاصی نسبت به بدنمان داریم. می‌بینیم بدنمان عوض شده است و انگار لازم است برگردیم و از نو با آن آشنا شویم و تکلیفمان را با آن مشخص کنیم. در جامعه، آیین‌ها و رسومی هستند که این کار را برایمان ساده‌تر می‌کنند. آن‌ها به ما می‌گویند که بدن از یک مرحله گذشته، در مرحله‌ی قبل مرده و باید از نو متولد شود. بدن ما به نوعی خانه‌ی ماست. روند سال‌مندي هم دوباره بدن ما را با ما غریبه می‌کند و آدم احساس می‌کند که دیگر با بدنش يكي نيست: من چیزی غیر از بدنم هستم». يدالهي مثالی زد از گفت‌وگویی با یکی از استادان سال‌مندش که زمانی حرفی دردناک به او زده بود؛ این‌که آدم وقتی سنش بالا می‌رود، باز هم همه‌ی احساسات پیشین را در خودش دارد. می‌تواند از زیبایی لذت ببرد، عاشق شود، حس دویدن و پریدن دارد، اما بدن به او اجازه نمی‌دهد که چیزهایی را که مربوط به این احساسات است، دوباره تجربه کند، چه درونی و چه بیرونی. ریشه‌ی خیلی از پارادوکس‌ها هم همین است. بدن انگار مرگ و زندگی را به یاد ما می‌آورد. بدن همیشه چیزهایی دارد که به ما یاد بدهد.

سرکار خانم دکتر رویا یدالهی

خانم یدالهی در انتها گفت: «نکته‌ای در یکی از داستان‌ها بود که کسی به آن اشاره‌ای نکرد و آن مسئله‌ی زیبایی بود در یکی از داستان‌ها، دخترکی بود که خیلی خیلی زیبا بود و آن زیبایی مثل یک بار سنگین هولناک، نسل اندر نسل به او به ارث رسیده بود و در جایی، دختر دیگر مرگ را به زیبایی ترجیح می‌دهد و می‌خواهد این بار را از دوش خود بردارد. در زندگی همه‌ی ما این اتفاق می‌افتد. زن یا مرد زیبایی را تصور کنید که به پنجاه سالگی یا بالاتر رسیده و کم‌کم وقت آن می‌رسد که لباس جوانی و شادابی را از تن درآورد. هر کس به نوعی این کار را انجام می‌دهد. کلیدواژه‌ی اصلی در این داستان‌ها مرگ نیست؛ تحول است! مرگ هم نوعی تحول است. این‌که زیبایی تمام شود، این‌که روحیاتمان عوض شود، نوعی مرگ است و زندگی پر از این تحولات است. 

مرگ چیزی نیست که یک بار در زندگی اتفاق بیفتد. ما در طول زندگی، بارها و بارها می‌میریم. آثاری مثل این داستان‌های مارکز یا اشعار فروغ به یادمان می‌آورند که زندگی عمق دارد و عظمتی در آن نهفته است که با تحول، با مرگ و تولد دوباره به آن دست پیدا می‌کنیم. ما گویی از مواجهه با آن می‌ترسیم، ولی اگر با آن مواجه شویم، زندگی‌مان بسیار غنی و عمیق می‌شود و دست یافتن به چنین زیبایی و عمقی باید آرزوی هر یک از ما باشد. اگر تجربه‌هایی شبیه به مرگ و خود مرگ را در زندگی‌مان نداشته باشیم، نمی‌توانیم زندگی را بفهمیم. اگر فراق نداشته باشیم، اگر از دست دادن نداشته باشیم و اگر در نهایت، مرگ نداشته باشیم، عملاً زندگی هم نداریم».

مجری در انتهای جلسه به خاطر انتخاب این کتاب، که رابطه‌ی مرگ و زندگی را به ما یادآوری می‌کرد، تشکر کرد و این یادآوری‌ها را بسیار ارزش‌مند دانست.

عکس دسته‌جمعی یادگاری را گرفتیم و بیست و ششمین توکتاب هم بدین ترتیب تمام شد و خاطره‌ی خوش آن برای ما به‌جا ماند.

بعد از نظرسنجی از اعضای گروه تلگرام توکتاب، کتاب مغز جنسیت‌زده اثر جینا ریپون برای توکتاب 27 انتخاب شد.

توکتاب 26- کتاب چشمان سگ آبی از گابریل گارسیا مارکز عکس یادگاری

وعده‌ی دیدار ما: سه‌شنبه، 18 اردی‌بهشت 1403، در خانه‌ی توکا.

به امید دیدار!

لینک دریافت کتاب الکترونیک

خرید کتاب از فیدیبو
خرید کتاب از طاقچه
کتاب صوتی از کتابراه

سایر جلسات توکتاب

توکتاب شماره‌ی 42 –  داستان پادشاه و کنیزک از مثنوی معنوی

توکتاب شماره‌ی 42 – داستان پادشاه و کنیزک از مثنوی معنوی

18 دی 1403
نقد و بررسی داستان پادشاه و کنیزک از مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولانا)
بیشتر بخوانید
  • توکتاب شماره‌ی 41 –  من سندبادم تو مسافر

    توکتاب شماره‌ی 41 – من سندبادم تو مسافر

    18 دی 1403
  • توکتاب شماره‌ی 40 –  سر کلاس با کیارستمی

    توکتاب شماره‌ی 40 – سر کلاس با کیارستمی

    9 آذر 1403
  • توکتاب شماره‌ی 39 –  مفهوم ها و ابزارهای تفکر نقادانه

    توکتاب شماره‌ی 39 – مفهوم ها و ابزارهای تفکر نقادانه

    9 آبان 1403
  • توکتاب شماره‌ی 38 –  دوست بازیافته از فرد اولمن

    توکتاب شماره‌ی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن

    23 مهر 1403

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • اخبار
  • افسانه‌ها
  • تکنیک‌های قصه‌گویی
  • تکنیک‌های نویسندگی
  • توکاشناس
  • توکتاب
  • داستان‌های قرآنی
  • راهنمای انتخاب کتاب
  • ضرب‌المثل
  • قصه‌گویی
  • قصه‌های شاهنامه
  • قصه‌های صوتی
  • قصه‌های متنی
  • قصه‌های ویدیویی
  • مراکز قصه‌گویی
  • مرورنویسی
  • مقالات
  • مناسبتها
  • مهارت‌های زندگی
  • وبلاگ

کتاب‌خوانی             قصه‌گویی              مهارت‌های نوشتن   

  • مهارت‌های نوشتن
  • قصه‌گویی
  • کتاب‌خوانی
  • دوره‌های آفلاین
  • قصه‌های ویدیویی
  • قصه‌های صوتی
  • قصه‌های متنی
  • مراکز قصه‌گویی
  • راهنمای انتخاب کتاب
  • وبلاگ
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
تمام حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به موسسه‌ی توکا انوشه دستان پرداز است.
Youtube Whatsapp Instagram icon--white