• خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
فهرست
  • خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
0 تومان 0 سبد خرید

ورود/عضویت

منو
جستجو کردن
0 تومان 0 سبد خرید

ورود/عضویت

  • خانه
  • رویدادها
  • دوره‌ها-کارگاه‌ها
    • همه‌ی دوره‌ها و کارگاه‌های توکا
    • مهارت‌های نوشتن
    • قصه‌گویی
    • کتاب‌خوانی
    • قصه-هنر
    • قصه در کسب و کار
    • دوره‌های آفلاین
    • معرفی استادان توکا
    • فرم درخواست دوره
  • قصه‌ها
    • قصه‌های ویدیویی
    • قصه‌های صوتی
    • قصه‌های متنی
  • پادکست
  • مقالات
  • قصه‌گویی در جهان
  • کتاب‌
    • راهنمای انتخاب کتاب
    • مرور‌نوشت‌ها (معرفی کتاب)
    • توکتاب – دورهمی کتاب‌های زیر 83 صفحه
    • توکتاب طلایی
  • وبلاگ
  • فروشگاه
    • کتاب
    • کارت قصه‌گویی
    • پیکسل
    • سایر محصولات فروشگاه
  • اخبار
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما

هنر و اصول نوشتن (بخش 1)

5 تیر 1402
تکنیک‌های نویسندگی، وبلاگ
هنر و اصول نوشتن بخش اول

هنر و اصول نوشتن (بخش 1)

سلام. من عزت صدیقی لویه هستم و نوشتن و خواندن را دوست دارم. با هم هستیم تا درباره‌ی تکنیک‌های نوشتن صحبت کنیم. در متن این نوشته‌ها هی شماره نگذاشته‌ام و تعداد اصول و قواعد را به رختان نکشیده‌ام؛ یعنی راستش با‌کلاس‌تر و دهن‌پرکُن‌تر این بود که همین‌طور شماره بگذارم و به خواننده بگویم برو از سر خط شروع کن و نمی‌توانی از وسط بیایی داخل بازی و از این حرف‌ها…، ولی خب زیاد روی اعصاب مخاطب و خواننده نمی‌شود حساب کرد! یک وقت می‌بینی کلاً صفحه را می‌بندد و ‌بی‌خیالِ هرچه خواندن و نوشتن می‌شود. پس قربان چشم و ابرویت، این تجربه‌های شخصی نوشتن من است تقدیم به تو. اگر دوست داشتی، تو هم تمرین کن. برای من که ظاهراً جواب داده؛ برای شما دیگر حتماً جواب می‌دهد.

(درباره‌ی ضرورتِ به دست آوردن مهارت نوشتن، یک جایی در همین سایت توکا مفصل صحبت کرده‌ام و همین طور اهمیت روز‌نگاری و خاطره‌نگاری و از این‌جور حرف‌ها.)

می‌دانیم نوشتن و کسب مهارت در نوشتن مهم است. می‌دانیم به گسترش کسب و کار کمک می‌کند. می‌دانیم نوشتن از ما دانش‌جو، دانش‌آموز، مادر یا پدر بهتری می‌سازد. می‌دانیم نوشتن به کار ما کار دارد.

 اگر می‌خواهید سخن‌ور و داستان‌پرداز توان‌مندی شوید، راحت بنویسید و بتوانید احساسات و عواطفتان را با روشی مؤثر بیان کنید، این سلسله جستارها را بخوانید.

اگر می‌خواهید کالایتان را خوب معرفی کنید، فروشنده‌ی خوبی باشید، معلمی توانمند یا راننده‌ی خوش‌سخنی باشید، این جستارها به کارتان می‌آید. من عزت صدیقی لویه هستم و نوشتن و خواندن را دوست دارم. با هم هستیم تا درباره‌ی تکنیک‌های نوشتن صحبت کنیم.

بی خیال نوشتن نشوید

یکی از تکنیک‌هایی که برای من خیلی جواب داده است، متعهد کردن خودم به یک کلمه برای نوشتن است. وقت‌هایی هست که نمی‌توانی بنویسی و کلمه‌ها از زیر دست و لای انگشتانت لیز می‌خورند و فرار می‌کنند… .

سخت‌گیر نباشید اما ‌بی‌خیال هم نشوید. اساساً آدم موجود تنبل و اززیرکاردربرویی است. از خدایش است که یک انگ روان‌شناختی هم به خودش بزند و دیگر راحت بتواند بگوید: «الان نباید به خودم سخت بگیرم. به وقتش کاینات به دادم می‌رسد!»… و از این‌جور حرف‌ها. نه عزیز جان! کاینات به این گَل‌وگُشادی علاف شما نیست! خودتان دست‌به‌کار شوید. یک کلمه را به تصادف انتخاب کنید، مثلاً عینک. حالا شروع کنید راجع به عینک، چیزهایی بنویسید:

عینک یک دانش‌جو

عینک مادربزرگ

عینک بچه‌ای که انحراف چشم دارد

عینک لوکس یک آقا

عینک قاب֯ دور֯ زردِ یک خانم که شال سبز پوشیده

معلمی که از بالای عینک به دانش‌آموز خیره شده

عینکی که روی پیش‌خوان جا مانده

عینکی که از روی دماغ نشستن خسته شده

جهان به دست انواع عینک‌ها افتاده

عینکی که جهان را شکل دیگری نشان می‌دهد… .

شما هم به این موارد اضافه کنید.

باور کنید این جمله‌ها جادو می‌کنند. حالا خودتان را مقید کنید و درباره‌ی یکی از این ایده‌ها و جمله‌ها بنویسید. تمام تلاشتان را بکنید که متنتان را تمام کنید. این تمرین نهایتاً چهل یا پنجاه دقیقه وقت شما را می‌گیرد، اما حُسن و فواید زیادی دارد:

    • کم‌کم قلمتان راه می‌افتد.
    • به گستره‌ی لغاتتان افزوده می‌شود.

نویسنده‌ی ماهر قطعاً کلمات فراوانی در اختیار دارد و از همه مهم‌تر، خوب بلد است از این کلمه‌ها، به‌جا و سنجیده استفاده کند. ببینید؛ لزوماً کلمات فاخر و شیک نیستند که اثر را بهتر و پرمخاطب‌تر می‌کنند، بلکه بهره‌گیری از کلمات صمیمی، راحت و در عین حال، نشسته در جایگاه خود است که خواننده را با نوشته‌ی شما هم‌راه می‌کند. بنابراین وقتی هر روز می‌نویسید، کم‌کم بر گستره‌ی لغات فعال شما افزوده می‌شود و مهارت به‌کارگیری کلمات را هم به دست می‌آورید.

    • معطل کاینات و کمکش نمی‌مانید.

این مثال حاجی‌مان که در شغل شریف کشاورزی است، همیشه آویزه‌ی گوش من است که «از کِشته امیدی هست و به نکِشته نمی‌توان دل بست». تا وقتی ننویسید، ایرادهای کارتان را پیدا نمی‌کنید و مهارتی در آن کسب نمی‌کنید. من تا حالا نخوانده‌ام یا نشنیده‌ام که نویسنده‌ی صاحب‌قلم و توان‌مندی گفته باشد همین‌که شب خوابیدم، کاینات نوری بر من پاشید و من ناغافل، نویسنده‌ی ماهری شدم! جست‌وجو کنید و دستان لرزان، اما باشرف و اصیل محمود دولت‌آبادی را نگاه کنید. این دست‌ها از فرط نوشتن می‌لرزند، اما مارال و گل‌محمد را بر سینه‌ی ادبیات فارسی ماندگار کرده‌اند. 

    • خلاق می‌شوید.

بله. واقعاً خلاق می‌شوید، چون این فهرست و جملات شما هربار انتزاعی‌تر، جان‌دارتر و پخته‌تر می‌شود و هر بار کلمات و جملات بیش‌تری را دربرمی‌گیرد. کلمات اولیه به کلمات و مطالب دیگری منتهی می‌شوند و این زنجیر‌ه‌ی کلمات و ایده‌ها به توان‌مند شدن شما در نوشتن کمک می‌کند.

    • پول‌دار می‌شوید!

ببخشید! دروغ گفتم، اما راستش نوشتن می‌تواند شما را در مسیر کسب درآمد بیندازد. گذشته از این‌که اگر نویسنده‌ی بزرگ‌سال یا کودک یا نوجوان هستید، می‌توانید با مجله‌ها و روزنامه‌ها و انتشارات کار کنید، هر شغل یا مهارت دیگری هم که داشته باشید، باور کنید نوشتن به کارتان می‌آید. تمام آدم‌های موفق در کسب‌وکارها قدرت بیان و قدرت داستان‌پردازی خوبی دارند و خوب می‌توانند از محصولشان دفاع کنند و محسنات آن را بگویند.

این فهرست مواهب و فواید را خیلی می‌توان ادامه داد، اما شما به همین قدرش فعلاً بسنده کنید.

راستی، داستان زیر را به همین شیوه‌ای که معرفی کردم، نوشته‌ام. شما هم با هر کلمه‌ای که دوست داشتید، تمرین کنید و جملات یا داستان یا متنتان را برای من بفرستید. با اشتیاق آن را می‌خوانم.

کلمه‌های پیشنهادی من برای شما:

«چراغ خواب، شال‌گردن، فیل، مورچه، لیوان، صندلی»

قصه‌ی مورچه‌ها

دیشب تلویزیون فیلم مورچه‌های قرمز و گوشت‌خواری را نشان می‌داد که آدم‌ها را می‌خوردند. یک‌باره به آدم‌ها حمله می‌کردند و آدم به آن گُندگی نمی‌توانست هیچ کاری در مقابل آن‌ها انجام بدهد. نه می‌توانست فرار کند و نه آن‌ها را پس بزند.

شب خواب می‌دیدم روی صورتم پر از مورچه است و صبح که بیدار شدم، جهان به تسخیر مورچه‌ها درآمده بود. اول فکر کردم خیالات است و خیلی شیک لبخند زدم به رفتگری که مورچه بود و لباس نارنجی پوشیده بود، مورچه‌ای که نصف من بود و جارو به دست، پیاده‌رو را جارو می‌کشید و به لبخند من هیچ اهمیتی نداد.

لعنت بر دل سیاه شیطان! ‌بی‌خود نیست که می‌گویند فیلم خیلی روی بچه‌ها تأثیر می‌گذارد. این از منِ آدم‌بزرگ!

به ایستگاه اتوبوس رسیدم. کارت اتوبوس را داخل کیوسک گذاشتم. یک جفت چشم سیاه در حالی که شاخک‌هایش را تکان می‌داد گفت: «ده تومن!».

به داخل اتوبوس پناه بردم. هیچ کس نبود. تا آمدم بنشینم، یکی داد زد: «هی! مگه کوری؟ منو نمی‌بینی؟». نگاه کردم. روی صندلی یک مورچه بود با سری کوچک و شاخک‌هایی که تکان می‌خورد. بعد گفت: «بیا خانوم. این‌جا بشین» و کنارش را به من نشان داد. بااحتیاط کنارش نشستم و زیر چشمی نگاهش می‌کردم که با آرامش روی صندلی نشسته بود.  

وارد دانشگاه شدم. مورچه‌ی نگهبان گفت: «کارت دانش‌جویی». گفتم: «الان قیافه‌م منکراتیه مثلاً؟».

گفت: «ربطی به قیافه نداره. قانونه». در گوشه‌ای، یک دسته مورچه‌ی کیف به دوش ایستاده بودند و کیفشان را می‌گشتند. یکی‌شان گفت: «آهان! من کارت دانشجویی‌مو آورده‌م».

با خودم گفتم: «‌بی‌خیال! تا حواس نگهبان به او پرت است، می‌روم». تا آمدم از در فرار کنم، نگهبان با سرعت از روی سقف مقابلم آمد پایین. با چشم‌های سیاه و عصبانی‌اش و شاخک‌هایش که تیز توی صورتم بود، گفت: «اول کارت دانش‌جویی!». 

در صندوق خاطراتتان جست‌وجو کنید. افراد زیادی به شما لطف یا بی‌مهری کرده‌اند، اما آن‌هایی که در کودکی به شما بدی یا مهربانی کرده‌اند، بیش‌تر در ذهنتان مانده‌اند. همین به شما سرنخی می‌دهد که تا می‌توانید به کودکان محبت کنید، زیرا آن‌ها بیش‌تر از هرکسی و طولانی‌تر از آن‌که که انتظارش را دارید، خاطرات مهربانیِ شما را حفظ می‌کنند (هرچند بهتر آن است که بی‌حساب و کتاب، مهربانی کنیم. مهربانی گنج و هنری بی‌پایان است. امیدوارم خداوند همه را از آن بهره‌مند کند!).

نویسنده‌ی مطلب: عزت صدیقی لویه

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • اخبار
  • افسانه‌ها
  • تکنیک‌های قصه‌گویی
  • تکنیک‌های نویسندگی
  • توکاشناس
  • توکتاب
  • داستان‌های قرآنی
  • راهنمای انتخاب کتاب
  • ضرب‌المثل
  • قصه‌گویی
  • قصه‌های شاهنامه
  • قصه‌های صوتی
  • قصه‌های متنی
  • قصه‌های ویدیویی
  • مراکز قصه‌گویی
  • مرورنویسی
  • مقالات
  • مناسبتها
  • مهارت‌های زندگی
  • وبلاگ

کتاب‌خوانی             قصه‌گویی              مهارت‌های نوشتن   

  • مهارت‌های نوشتن
  • قصه‌گویی
  • کتاب‌خوانی
  • دوره‌های آفلاین
  • قصه‌های ویدیویی
  • قصه‌های صوتی
  • قصه‌های متنی
  • مراکز قصه‌گویی
  • راهنمای انتخاب کتاب
  • وبلاگ
  • درباره‌ی ما
  • تماس با ما
تمام حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به موسسه‌ی توکا انوشه دستان پرداز است.
Youtube Whatsapp Instagram icon--white