چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت دوم)
معیارهای انتخاب قصهی مناسب
من داستان زیاد میخوانم. وقتی به داستان متفاوت، جذاب و هیجانانگیزی برخورد میکنم، آرام و قرار ندارم تا این داستان را قصهگویی کنم. این اتفاق چندبار برایم رخ داده است. مثلاً یک داستان ماجراجویانه در مجلهی همشهری داستان خواندم. داستان از این قرار بود که در جنگ ایران و عراق، در میانهی آتش و دود، وقتی خمپاره در شط میافتاد و آب پرتاب میشد به اطراف، همراه این آب، ماهیهای شط روی زمین و درختان میافتادند و زیر آن باران خمپاره و آتش، کار رزمندهای این بود که ماهیها را دوباره به شط برگرداند. روزی خمپاره در شط میافتد و یک ماهی با فلسهای درخشان به هوا پرتاب میشود و روی درخت نخل میافتد و رزمنده در تیررس دشمن، از نخل بالا میرود تا ماهی را به شط برگرداند و حالا جنگ بین طرفین آغاز میشود… .
وقتی این داستان را خواندم، فکر کردم عجب داستان هیجانانگیز و شگفتی! میتوانم آن را برای مخاطب نوجوانم تعریف کنم و لابد از این داستان، حسابی استقبال خواهد کرد.
خب؛ خودزنی است، اما واقعیت این است که این داستان هیجانانگیز، وقتی اجرایش کردم، به یک داستان لوس و سفارشی و بدون آب و رنگ تبدیل شد. اشکال کار کجا بود؟ اشکال کار همان اول ماجرا بود، همانجا که گفتم این داستان به درد قصهگویی میخورد. باید همانجا تأمل میکردم. چرا؟ چون دقیقاً این همان نقطهای است که باید اندکی صبر کنم و از خودم بپرسم که آیا آنچه خواندهام، واقعاً مناسب قصهگویی است یا یک داستان کوتاه جذاب است با توصیفها و فضاسازی داستانی، نه قصهای دارای حرکتها و کنشهای لازم برای قصهگویی. پس از این به بعد، وقتی به داستانی برخورد میکنید که به نظرتان جالب توجه میآید و فکر میکنید میتوانید آن را قصهگویی کنید، حواستان باشد که باید به معیارهای دیگری هم توجه کنید. دیویی چمبرز در کتاب قصهگویی و نمایش خلاق میگوید قصهگو برای انتخاب کردن قصه باید به این معیارها توجه کند:
- آیا این داستان خود او را بر میانگیزد؟ آیا دوست دارد دیگران را در آن سهیم کند؟
- آیا او میتواند از عهدهی گفتن این داستان برآید؟ شاید محتوا و فضای داستان با شخصیت قصهگو متناسب نباشد.
- آیا این قصه برای گفتن مناسب است؟ خواندن آن برای بچهها بهتر از گفتن آن است؟
- آیا این قصه با گروه سنی شنوندگانش متناسب است؟
- آیا طول قصه برای شنوندگانش مناسب است؟ آیا برای کوچولوها زیاد طولانی نیست؟ آیا برای سنین بالاتر زیاد کوتاه نیست؟
بعد هم نظر جالبی میدهد: «هنر قصهگویی هنری است فردی».
هماهنگی قصهگو با داستان
در بخش اول این سلسلهجستارها به این مسئله پرداختم که آیا مثلاً همه میتوانند شاهنامهخوانی کنند. آیا صدا و حتی شکل بدن و کوتاهی یا بلندی قد قصهگو برای داستانهای حماسی یا پهلوانی و جنگی مناسب است؟ حالا از خودم میپرسم که آیا من که چهره و صدایم برای مخاطب، متناسب و همساز با افسانهها بوده است، توانستم آن رزمنده را که از درخت بالا میرفت تا ماهی را به شط برگرداند و هرم گرما و تیرهایی را که از اطرافش میگذشت، به مخاطب نشان بدهم.
چمبرز میگوید:
از آنجا که هنر قصهگویی هنری است فردی و برقرار کردن ارتباط شفاهی جوهر این هنر است، بنابراین نخستین نکتهی مورد توجه انتخاب کردن داستان مناسب است. قصهگو و قصه باید به همدیگر تعلق داشته باشند… به دست آوردن مهارت و سبک خاص در قصهگویی، مقولهای شخصی و منحصر به فرد خاص است که در هیچ انگارهی دقیقی نمیگنجد… و در نهایت، گذشته از تلاش ما برای نظم بخشیدن به روند انتخاب کردن قصه، قصهگویی یک هنر است، یک هنر بسیار شخصی و مثل هر هنر دیگری اغلب در قالب نمیگنجد.
این جملهی آخر چمبرز را نگفتم که دلسرد و مأیوستان کرده باشم. تقریباً همه میتوانند خواندن و نوشتن را بیاموزند و همه میتوانند با تمرین و ممارست و مطالعه، قصهگوهای ماهری شوند.
سایر قسمتهای این مطلب
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت اول)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت سوم)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت چهارم)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت پنجم)
مراحل قصهگویی: پیچیدگیها و لحظات تصمیمگیری در مراحل قصهگویی
پس از خواندن داستان یا قصه باید آن را برای قصهگویی آماده کنید. قصهگویی با روخوانی کتاب یا حفظ شعر فرق دارد. یادمان باشد کار ما قصه گفتن است و قصهها از یک ساخت کلی پیروی میکنند. شاید این طرح کلی را در مطالب مربوط به عناصر داستان دیده یا خوانده باشید.
قصه با زمینهچینی شروع میشود. در آغاز داستان، همه چیز آرام و طبیعی است. شنل قرمزی در خانه است و مادر دارد کلوچه میپزد. مادر از شنل قرمزی میخواهد که این کلوچهها را برای مادربزرگ ببرد. این محیط آرام ماندگار نیست و بعد از آن، مرحلهی بعد رخ میدهد که بروز بحران است. در واقع، داستان با یک ماجرا یا گره شروع میشود. پیرزنِ کدوقلقلهزن، در مسیر رفتن به خانهی دخترش از گرگ و شیر و دیگر حیوانات وحشی میخواهد او را که پیرزن نحیف و لاغری است نخورند تا به خانهی دخترش برود و قول میدهد وقتی برگردد، دیگر آن پیرزن لاغر و نحیف قبل نخواهد بود. باقی داستان کوششی است برای برطرف کردن بحران.
چمبرز میگوید:
مرحلهی پس از بحران، مرحلهی اوجگیری داستان است. در این مرحله تلاش قهرمانان داستان برای برطرف کردن بحران کاملاً مشهود است. مرحله اوجگیری داستان یا تلاش برای اصلاح کردن اشتباه یا برطرف کردن بحران، بخش اصلی داستان را تشکیل میدهد و از نظر طول زمانی، از نقطهی شروع تا رسیدن به نقطهی اوج، بیشترین وقت قصهگویی را به خود اختصاص میدهد. … نقطهی اوج یا مرحله گرهگشایی است که در واقع حساسترین بخش داستان است. این جا نقطهای است که بحران در آن برطرف میشود یا اشتباه اصلاح میشود. …
فرود و نتیجهگیری داستان معمولاً بسیار سریع است. در این بخش، رشتههای رها شده دوباره پیوند مییابد و شخصیتها به دنیای آرام خود بازگردانده میشوند. داستان به گونهای پایان میگیرد که شنونده احساس میکند که همهچیز دوباره روبهراه شده است.
پس اساس کار یک قصهی ملودرام (حادثهای) به این شرح است:
- زمینه چینی؛
- بحران؛
- اوجگیری؛
- نقطهی اوج یا گرهگشایی؛
- فرود؛
- نتیجهگیری.
این طرح کلی چه کمکی به قصهگو میکند؟ ساختمان بسیاری از قصههایی که چنین طرحی دارند، برای قصهگویی مناسبند. زمانی که قصهگو داستانی را برای گفتن آماده میکند، باید طرح قصه را همواره در خاطر داشته باشد. حالا قصهگو با داشتن این طرح میداند و تصمیم میگیرد کجای داستان تأکید بیشتری داشته باشد و برای هر مرحله چه مدت زمانی اختصاص دهد تا شنونده را با خود همراه کند.
باز برگردیم به اول بحث: چرا من نتوانستم آن داستان کوتاه را برای قصهگویی متناسب کنم؟ در داستانها بسیاری از حالتها و فضاها را با کلمه توصیف کردهاند، اما ما در قصهگویی باید آن را با لحن کلام، حالتها یا سکوت نشان بدهیم.
بئاتریس مونتهرو در کتاب رازهای قصهگویی میگوید:
در ادبیات لازم است که بنویسید جادوگر چوبش را بالا برد و هنگام خواندن طلسم با صدایی تیز، حرکاتی دایرهای با دستش انجام داد، اما در بیان شفاهی، حرکت بالا بردن دست یا تکان دادن دایرهوار آن برای تجسم موقعیت کافی است. همچنین لازم نیست توضیح دهید صدای جادوگر چهقدر تیز بود، زیرا میتوانید صدایش را تقلید کنید. در قصهگویی میتوان از حواشی زیادی چشمپوشی کرد، چرا که حرکت یا صدا جایگزین آنها میشود.
چمبرز توصیه میکند که جملات شاعرانهی داستانها را هنگام قصهگویی، با زبان گفتاری ساده کنید. «اگر عبارتی مکالمهی روزمره را از ریخت نمیاندازد، پس میتوانید آن را در قصه استفاده کنید؛ اگر نه، دنبال مترادفهای مصطلح بگردید و از صفتهای پر آب و تاب بپرهیزید».
این سلسلهجستار ادامه دارد. مشتاقانه نظرات و خاطرات شما را دربارهی قصهگویی خواهم خواند. به من بگویید که روش شما برای انتخاب یک قصهی خوب چیست. چهطور داستانها را برای قصهگویی متناسب میکنید و راهکارهایتان برای صمیمانهتر شدن قصه چیست؟ با من در این سلسلهجستارها همراه باشید.
منابع
- چمبرز، دیویی. (1392). قصهگویی و نمایش خلاق. ترجمهی ثریا قزل ایاغ، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دهم.
- مونتهرو، بآتریس. (1395). رازهای قصهگویی. ترجمهی فرزانه فخریان. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ اول.
دیدگاهتان را بنویسید