عمران صلاحی، بچهی جوادیه
«زبان فارسی بر سه قسم است: زبان آدم، زبان دریوری، زبان زور. زبان آدم، زبانی است که خیلیها سرشان نمیشود. اگر هم سرشان بشود، نمیخواهند سر به تن گوینده باشد. اگر هم سر به تنِ گوینده باشد، او را سر و ته میکنند، بهطوری که معلوم نشود سر کجاست و ته کجا. زبانِ دریوری، زبانی است که بیشتر مربوط به ادبیات شفاهی میشود و اخیراً وارد ادبیات مکتوب هم شده است. کسانی که به این زبان تکلم میکنند، معمولاً به خواهر و مادرِ آدم التفات بیشتری دارند و خواهان یکی شدنِ آنانند و آن را نوعی وحدت میدانند. زبان زور، زبانی است که وسیلهی بیان آن از جنس چوب و آهن و گاهی مصالح ساختمانی دیگر نظیر سنگ و آجر و میلگرد است. عدهای عقیده دارند که این زبان از زمان ساسانیان رواج داشته است. یعنی از زمانی که ساسان (یعنی ساسها) توی تنبان بعضیها افتادهاند. برخی هم معتقدند این زبان از زمان اشکانیان رایج شده، یعنی زمانی که اشک مردم درآمده است».
این زبان طنز و قصهمانند عمران صلاحی است که حتی اگر میخواست سفرنامه هم بنویسد به طنز مینوشت. قصهی او را از سفر به سوئد و توالتهای آنجا را هم بخوانید:
«در میدان بزرگ یکی از شهرهای سوئد توالتهایی به شـکل بـرجهای کوچک ساختهاند که با سکه کار میکند و زمانش محدود است. همان آقای صاد، که ذکر خیرش بود، میگفت یک روز در همین میدان شلوغ، یک ایرانی که به خود میپیچیده، سکهیی میاندازد و وارد برج میشود. اما به دلایل فنی اقامتش در بـرج بـه طول مـیانجامد. ناگهان در برج باز میشود و مردم آن ایرانی را میبینند که مثل مجسمهی معروف «رودن» دست زیر چانه گذاشته و در حال تفکر نـشسته است.»
عمران صلاحی نوشتن را از مجلهی توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال 1345 آغاز کرد. مجلهی توفیق هفتهنامهای فکاهی و طنز آمیز بود که از سال 1302 تا 1350 یعنی حدود نیم قرن فعالیت داشت. چون شبهای جمعه چاپ میشد شعارش این بود: «همشهری شب جمعه دو کار یادت نره: دوم خریدن مجلهی توفیق!»
خُب عمران صلاحی سال 49 به سراغ پژوهش در حوزهی طنز رفت و کتاب «طنزآوران امروز ایران» را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر بود.
بیشترین شهرت صلاحی در سالهایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه، دنیای سخن و کارنامه مرتب و پیوسته مطالبی با عنوان «حالا حکایت ماست» مینوشت و از همان زمان بر اساس همین نوشتهها آقای حکایتی لقب گرفت.
صلاحی با گل آقا با نامهای مستعار ابوقراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابوطیاره، پیت حلبی، آب حوضی، زنبور، بچهی جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و… همکاری داشت. سال 1352 هم به استخدام رادیو درآمد و تا سال 1357 که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد.
دیدگاهتان را بنویسید