چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت سوم)
پیشینه و قدمت قصهگویی در جهان
قصهها کی و کجا متولد شدند؟ همه قبول دارند که قصهها با انسان متولد شدهاند. قدیمیترین شکل ادبیات قصهگویی است و صنعت چاپ فقط آنها را مکتوب کرده است.
میدانید که نگارههای روی دیوارههای غارها در واقع یک نوع قصهگوییاند. لابد آدمهای غارنشین که آتش -این شگفت سوزان رقصنده- را کشف کردند، در شبهای بلند و زیر نور ستارگان، قصهی شکار و جنگشان با قبایل مجاور یا ماجرای کشته شدن دوستانشان در یک نبرد طبیعی را دور هم تعریف میکردهاند. لابد انسانهای اولیه دیده بودهاند که در نقطهی اوج داستان، چشم بیننده گشاد میشود و دهانش باز میماند و لابد همین انسان اولیه فهمیده که همینجا باید به تناسب قصه، پیازداغش را بیشتر کند تا قصهگوییاش بهتر از کار دربیایید.
دنیا با قصهها ساخته شد
دنیا با قصهها ساخته شد و برای همین بود که کتابهای الهی هم که باید بین همین انسانها جا باز میکردند، بیشترین بخش را به قصه اختصاص دادند و قصهها آدمهای خوب و بد را با جزییات یا با معرفی شخصیتهای فرعی و ماجراها معرفی کردند. حتی کتابِ بایدها و نبایدها هم میدانست که بیقصه، فطیر است و کسی سراغ کتاب بیقصه نمیرود.
ادبیات شفاهی همیشه از گونههای قوی، مهم و تاثیرگذار ادبیات بوده است، ادبیاتی که در کتابی مکتوب نشده است، به اصل خود وفادار و امانتدار نیست و اصلاً میآید تا در کنار اصل قصه، دردها، آرزوها و امیال گویندهاش را هم مطرح کند. برای همین بود که ماهپیشانی از زبان خالهی من که در روستاهای بکر گیلان زندگی میکرد، دختری با پوست مهتابی بود که هر روز از جنگلهای بزرگ رد میشد و سرِ چشمه، پشم گوسفند را میشست و یک روز آب رودخانه، پشم را با خود میبُرد، اما داستان ماه پیشانی از نگاه زنعمو که در کنار کوههای دهغیبیِ استان خراسان زندگی میکرد، دختری سبزه رو بود با چشمان درشت و سیاه که هر روز از کوهها میگذشت تا به چاه آب میرسید و یک روز باد پشمهای او را برد و او سرگردان در کوهها به دنبال آن میگشت. قصههای شفاهی بخشی از هویت ملی، مذهبی، اجتماعی و حتی شخصیتیِ گوینده را در خود جذب میکند. لابد زیبایی برای خالهی من معنی متفاوتی با زن عمو داشت. دخترک ماه پیشانی در هردو قصه زیبا بود، اما به دو شکل متفاوت.
سایر قسمتهای این مطلب
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت اول)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت دوم)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت چهارم)
چهطور قصه بگوییم؟ (قسمت پنجم)
قصهگویی در اشکال مختلف هنوز مورد توجه است.
قبل از صنعت چاپ، قصهگویی یک پدیدهی فرهنگی رایج بود. هنوز هم با وجود تکنولوژی گسترده و ارتباطات مجازی که دورترین نقطهها را به هم وصل کرده است، قصه گویی در اشکال مختلف، مورد توجه است. خوشبیان بودن و سخن گفتن راحت و جذاب برای سلبریتیهای دنیای مجازی به شکل ضرورتی غیرقابل اجتناب درآمده است. آنها با زبانی جذاب و نمایش تصویری قصهوار از آنچه برای عرضه دارند، مخاطبان زیادی را با خود همراه میکنند. دیویی چمبرز در کتاب قصهگویی و نمایش خلاق میگوید:
در روزگاران کهن، تاریخ، سنتها، مذهب، آداب، قهرمانیها و در واقع غرور قومی به وسیلهی قصهگوها از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد. قصهگو از گذشته، از ماجراهای قهرمانان و از پستیهای دشمن قصهها داشت. از خدایان و اهریمنان، از نیروهای ماورای طبیعت و جادویی سخن میگفت. قصهگو در بافت این گونه جامعههای ابتدایی، همواره شخصیتی مرکز توجه بوده است. آربوثنات (May Hill Arbuthnot) اهمیت قصهگوی قدیمی و قصههای او را در این جمله خلاصه میکند: «قصههای قومی وسیلهی پیوند جامعه بودهاند. این قصهها نه تنها بیانگر، بلکه سازماندهنده و تقویتکنندهی افکار، احساسات، اعتقادات و رفتارهای مردم نیز بودهاند». در روزگار کهن، قصهگو نه تنها به آموزش آداب و قوانین فرهنگ جامعهی خود میپرداخت؛ بلکه مردم را سرگرم نیز میکرد.
بئاتریس مونته رو در کتاب رازهای قصهگویی سخنی از ادوارد گالئانو دربارهی اهمیت قصهگویی در سرگرم کردن دارد:
قصهگوها و فقط قصهگوها میتوانند وقتی برف میآید، تعریف کنند و بخوانند. این جا سنت حکم میکند. اهالی آمریکای شمالی خیلی به افسانهها اهمیت میدهند. آنها میگویند وقتی قصهها گفته میشوند، گیاهان دست از رشد میکشند و پرندهها فراموش میکنند به جوجههایشان غذا بدهند.
جایگاه قصهگوها از گذشته تا اکنون
در گذشته، قصهگوها چه در میان مردم و چه در دربار پادشاهان، جایگاه ویژهای داشتند. قصههای هزار و یک شبِ شهرزاد تنها یک نمونه از تاثیر قصهگو بر شاه است. قصهگوها میتوانستند در قالب یک داستان و با شیرینسخنی فرمان شاه را برگردانند. در داستان کلیله و دمنه، وقتی زاغ در جمع بوفها سخن میگوید، یکی از وزیران پادشاه بوفها او را از جایگاه دادن به دشمن برحذر میدارد و وزیران موافق و مخالف با تعریف کردن داستانهای متعدد تلاش میکنند پادشاه را موافق دیدگاه خود کنند. قصهگوها را مخاطبان و شنوندگانشان به جایگاههای بلند میرساندند. بسیاری از آنها آنقدر مشهور میشدند که به قصهگوی دربار تبدیل میشدند.
همیشه انتظار میرفته است که قصهگو برای موقعیتهای گوناگون، قصههای متناسب بداند و آنها را بگوید و در واقع، گنجینه ای از قصههای بسیار باشد و در خلاقیت و آفرینش موقعیتهای خیالی توانایی کافی داشته باشد.
قصهها چگونه و چهطور سفر میکردند؟ به این سؤال در جستار بعدی پاسخ میدهیم. اگر خاطرهای از قصههای شفاهی یا قصهگویی بزرگترها، مادربزرگها و پدربزرگها دارید، برایمان بنویسید. این جستارها با خاطرات و قصههای شما کامل میشود. سپاس که همراهید!
منابع
چمبرز، دیویی. (1392). قصهگویی و نمایش خلاق. ترجمهی ثریا قزل ایاغ، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دهم.
مونتهرو، بآتریس. (1395). رازهای قصهگویی. ترجمهی فرزانه فخریان. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ اول.
منشی، ابوالمعالی نصرالله. (1379). کلیله و دمنه. تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی. امیرکبیر، تهران: چاپ هجدهم.
دیدگاهتان را بنویسید