توکتاب شمارهی 12 – و من دوستت دارم
شناسنامهی اثر
عنوان:
و من دوستت دارم
(اثری از نویسنده رمان پرفروش مردی به نام اوه)
نویسنده:
مترجم:
ناشر:
توکتاب 12 در یکی از سردترین شبهای پاییز 1402 برگزار شد، اما سالن قصهگویی خانهی توکا به لطف آقای وفایی و همکار محترمشان، پیش از رسیدن مهمانان، گرم و پرنور شده بود.
و من دوستت دارم از فردریک بکمن، کتاب کوچکی بود، اما نیروی قشنگی برای دور هم جمع کردن آدمها داشت و دورهمی ما این بار پررونق و پرماجرا شد. باز هم چهرههای جدیدی میدیدیم و از دریافتها و نگرشهای هریک از حاضران شگفتزده و محظوظ میشدیم.
خانم یدالهی، مجری جلسه، در آغاز کار، از روز جهانی شمع (10 دسامبر) گفت که یک گروه اینترنتی آن را برای تسلی خاطر خانواده و اطرافیان کودکانِ درگذشته پایهگذاری کردهاند و کمکم به فهرست مناسبتهای ملیِ بسیاری از کشورها رسیده است. توکاییها هم به همین مناسبت، شمعهای کوچکی روشن کرده بودند و خانم یدالهی یادآوری کرد که یکی از قهرمانهای کتاب توکتاب 12 هم دختر پنج سالهای است که با سرطان درگیر است و بخش مهمی از داستان، به نگاه و دریافتهای او اختصاص دارد.
مخاطبان به نکات جالبی در کتاب اشاره کردند. یکی از دوستان میگفت که کتاب را چهار بار خوانده و پیش از این هم، کتاب مردی به نام اوه از همین نویسنده کتاب بالینیاش بوده. مقایسهی کتاب با کتابها و فیلمهای دیگر هم جالب بود. از دید برخی، تبدیل مرگ یا کارگزار مرگ به یکی از قهرمانهای داستان، شبیه کتابدزد مارکوس زوساک بود، مدل قصهگوییاش در بعضی بخشها کودکانه میشد و به شازده کوچولو شباهت پیدا میکرد و قیاس مرگ و زندگی در آن، به فیلم مُهر هفتم شباهت داشت. دوست دیگری کتاب را با داستان یک مادر از هانس کریستین اندرسن مقایسه کرد که در آن، مادری اعضای بدنش را در معاملهای با مرگ میدهد تا زندگی فرزندش را بخرد، اما عاقبت تسلیم میشود و رضایت میدهد که فرزندش زندگی را ترک کند. قیاس داستان رستم و اسفندیار و انتخاب مرگ اسفندیار در برابر نفرین نام و ننگ رستم و نیز سنتِ گشتن دور مرده و معاملهی جان با جان نیز با این داستان، جالب بود.
برای بسیاری از مخاطبان، اینکه انسانی از خودراضی حاضر میشود در پایان داستان، کل زندگیاش و خاطرهی هستی خودش را بدهد تا کودکی پنج ساله بتواند به زندگی ادامه بدهد، جذاب بود و این سؤال را به ذهن میآورد که «خود من حاضرم برای چه کسی جانم را بدهم؟».
از لحاظ شیوهی روایت هم به نظر یکی از مخاطبان، روند آرام داستان که در نهایت به یک پایان غافلگیرکننده میرسد، تأثیرگذار است. بارقههای امید در داستان الهامبخش بودند.
مخاطب نوجوانی از این میگفت که پیشتر فکر میکرده کارش در زندگی باید این باشد که به سرعت، پلههای ترقی را طی کند و کارهای مهم انجام بدهد، اما دیدن برنامهای دربارهی زندگی پس از مرگ، توجه او را به خود زندگی و ارزش تجربهی آن جلب کرده است و در این کتاب هم همین دیدگاه مطرح بوده. او از توصیف و شخصیتپردازی «خردوش» در این داستان لذت برده بود و آن را منطبق با روحیات کودکانه میدانست و به نمونهی مشابهی در رابطهی خواهرش با عروسکهایش اشاره کرد.
برای مخاطب دیگری، شخصیت پسر راوی داستان جذاب بود، شخصیتی که بیاعتنا به ثروت و شهرت پدرش، در یک بار کار میکند و از زندگیاش و محیط زندگیاش لذت میبرد و زیادهخواه نیست.
زن خاکستریپوش داستان سوژهی مهمی در گفتوگوهای توکتاب 12 بود. او مرگ بود یا کارگزار مرگ؟ مهربان بود یا نامهربان؟ کارش را دوست داشت یا نه؟ نظرها متفاوت بود. دربارهی خودش و ظاهرش و رفتارهایش بحثهای متنوعی مطرح شد.
اهمیت دادن به دیدگاه کودکانه از دید برخی حاضران از نقاط قوت داستان بود. مقایسهی زندگی پرشتاب مدرن با زندگی سنتی شهر و مفهوم «کافی بودن» شهر و زندگی در آن برای پسر مرد راوی نیز از دید حاضران جذاب تلقی شد.
یکی از حاضران جلسه اشاره کرد که پیش از خواندن کتاب، نظرات مخاطبان آن را خوانده است و وقتی خود کتاب را خوانده، متوجه شده که بسیاری از آنها بیربط و نادرست بوده است و ذهنیت غلطی به او داده بودهاند.
بحثی نیز دربارهی مسئلهی وراثت و پیوند خونی قهرمانان کتاب مطرح شد که به بحث دیگری رسید دربارهی تأثیر وراثت و محیط در شکلگیری شخصیت انسان.
در پایان جلسه، خانم یدالهی، ضمن جمعبندی مباحث و تشکر از حاضران، در حین نمایش تصاویر کتاب روی پرده به اهمیت کتاب از منظر ادبیات کودک اشاره کردند و مسئلهی فرافکنی ذهنیات خود بر عروسکها یا حیوانات خانگی را در کودکان توضیح دادند که بسیار شایع است و در ادبیات کودک نیز نمونههای بسیار دارد و در داستان کتاب هم یک نمونهی جالب از آن را دیدیم.
تعدادی از تصاویر کتاب
توکتاب 12 طولانی بود، اما هیچ کدام از شرکتکنندگان خسته نبودند. بحث کردیم دربارهی کتاب توکتاب 12 و همانجا هم بر سر پیشنهاد یکی از مهمانان به توافق رسیدیم. چای نوشیدیم و عکس یادگاری گرفتیم و زدیم به دل سرمای آذر، تا هفتهی بعد و توکتاب بعدی!
اما کتاب توکتاب 13!
داستان مسخ از فرانتس کافکا، نویسندهی نابغهی اهل کشور چک که اولین بار با ترجمهی صادق هدایت در ایران مطرح شد و تا کنون بارها ترجمه شده است. کتاب را به راحتی در اپلیکیشنها و کتابفروشیها پیدا خواهید کرد.
وعدهی دیدار ما: سهشنبه، 28 آذر 1402 در خانهی توکا.
به امید دیدارتان!
لینک دریافت کتاب و من دوستت دارم نوشته فردریک بکمن
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
-
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403 -
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید