توکتاب شمارهی 18 – حفرهها
توكتاب هجدهم توكتاب شعر بود. مجموعهشعر حفرهها از گروس عبدالملكيان بهانهای بود برای اینکه هرکدام از ما شیوهی درک و دریافتهای شعریمان را به هم معرفی کنیم. جلسه با خواندن شعری از کتاب شروع شد و دوستان بحث دربارهی آن را آغاز کردند. ابتدا دربارهی این سخن گفتند که در شعر گروس، تصاویر و روایتها انگار نسبت به شعر كلاسيك قديم فارسي، حضور و انسجام بيشتري دارد. مجري جلسه با اين ديدگاه مخالف بود و مثالهايي از شعر كلاسيك فارسي آورد كه ناقض اين رأي بود و در ادامه، به تفاوت ساختار شعر كلاسيك و نو اشاره كرد و گفت كه اين تفاوت ربطي به قوت و ضعف شعرا ندارد و بحث تفاوت جهانبيني است كه در فرم و قالب، خودش را نشان ميدهد.
يكي ديگر از دوستان ميگفت كه خيلي با اين شعرها ارتباط برقرار نكرده. براي ايشان عبارات شعرها درهمريخته و نامنسجم جلوه كرده بود. دوست ديگري ميگفت اتفاقاً تصاوير شعر خيلي ملموس و واضح است. شعر بايد حس و حال را نشان بدهد و اين شعرها اين كار را ميكنند. مگر از شعر، جز اين چه ميخواهيم؟
يكي از حاضران اين شعرها را زيادي تاريك و خشن توصيف ميكرد و غلبهي مفاهيم جنگي را در آن نپسنديده بود. عزيز ديگري ميگفت كه تصاوير اين شعر بزكشده و ناهمخوانند و شاعر را با سجاد افشاريان مقايسه كرد و معتقد بود اين دو نفر بيشتر چهرههايي اينستاگرامي هستند؛ حرفهاي قشنگي ميزنند كه معلوم نيست دقيقاً به چه معناست. مردم هم تأييد ميكنند بيآنكه در اعماق وجودشان، دركي از آن داشته باشند. شاعر با هر شعري تاريخ انقضاي خودش را تعيين ميكند. اگر ده سال ديگر كسي اين شعرها را دوست نداشته باشد، يعني تاريخ انقضايش رسيده.
دوست ديگرمان ميگفت اگر شعر به تجربهي زيستهي ما نزديك باشد، درك آن آسانتر و لذتبخشتر میشود. قسمتهایی در شعر گروس هست که انگار تجربهی زیستهی خودش است.
یکی دیگر از حاضران دورهمی معتقد بودند شعرها و پارهشعرها در این کتاب یا خیلی سطحیاند یا خیلی سنگین، زیرا ایشان درکی از آنها نداشتند و ميگفتند وقت خواندن شعرها، تا حسی را شکار میکردیم، در ادامهی شعر، آن حس خراب و نقض میشد. بعضی قسمتها کمی بهتر بودند، اما شعرها پیوسته و منسجم نبودند. به هر حال خوب شد که این نوع شعر را هم تجربه کردیم.
دوست معمارمان با ارجاع به مفاهیم معماری، دیدگاهش را اینطور توضیح داد: در معماری، سه سطح سادگی/دشواری فهم داریم: یکی سادگی سادهلوحانه (سطح 1)؛ دیگری دشواری ناآگاهانه که مربوط به این است که خود طراح هم نمیداند چه کرده و از اغتشاش ذهنی میآید و در آخر، دشواری آگاهانه که آگاهانه طراحی شده و میشود با آموزش و آگاهی آن را درک کرد. سادگی و دشواری شعر گروس از نوع 1 و 2 است، اما مثلاً در کار شاملو، با دشواری نوع آخر طرفیم.
یکی از حاضران از شهرت گروس در عجب بود و آثار او را در حد چنین شهرتی نمیدانست. از دید ایشان، شعر گروس بیشتر به درد عكسنوشتههاي فضاي مجازي ميخورد و معمولاً شناخت مردم هم از كار او در همين حد است و شهرتش هم مرهون همين نوع مواجهه با شعر اوست. شعر او نه انسجام صوري دارد، نه مفهومي.
دوستان ديگري هم به نامفهوم بودن اشعار كتاب اشاره كردند و آن را مثلاً با نقاشي انتزاعي قياس كردند. برخي آن را فاقد عنصر خيالانگيزي يا كيفيت بصري مناسب دانستند. برخي هم شهرت او را به ارتباطاتش نسبت ميدادند. يكي از دوستان هم ميگفت در شعر، زيباييهايي هست كه پرورده نشده و اين حس را ميدهند که انگار شاعر یک تصویر یا تکنیک زیبا پیدا کرده و بعد، برای تکمیل آن چیزهایی گفته که در حد آن تصویر یا تکنیک اولیه نیست.
مجری جلسه، خانم یدالهی، در پایان بحثها، ضمن جمعبندی و خلاصه کردن دیدگاهها گفت که به نظرش اتفاقاً شعر گروس عبدالملکیان در این کتاب، شعر دشواری نیست و فهم آن هم کار سختی نیست. این شعرها مشکل تکنیک هم ندارند. مشکل اصلی تکراری بودن فضاها، غلبهی روحیهی ضعف و جهانبینی مبتنی بر مویهگری در آنهاست که برای ما دیگر جذابیتی ندارد. مسئلهی انسجام هم مشکل دیگر شعرهاست و البته شعرهای نسبتاً خوبی هم در کتاب هست.
در این جلسهی دورهمی توکتاب، بعضی از اعضای ثابت جلسات غایب بودند که جزو علاقهمندان شعر گروس عبدالملکیان هم بودند. در نبود این عزیزان، به نظر میرسید کتاب حفرههادر جذب مخاطبان توکتاب، خیلی موفق نشده بود.
در پایان جلسه تصمیم گرفتیم در دورهمي بعد، کمی از فضای شعر و داستان فاصله بگیریم و وارد زمینههای دیگر شویم. بعد از اینکه پیشنهادهای مطرحشده را در گروه تلگرام توکتاب به رأی گذاشتیم، نمایشنامهی چهار صندوق از بهرام بیضایی انتخاب شد و به این ترتیب، در توکتاب نوزدهم، یک نمایشنامه از نمایشنامهنویس و کارگردان بزرگ ایرانی، بهرام بیضایی، خواهیم خواند.
وعدهي ديدار ما، سهشنبه، 17 بهمن 1402، در خانهي توكا.
به امید دیدارتان!
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
-
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403 -
توکتاب شمارهی 35 – ایتالیا و اصفهان
10 مرداد 1403
5 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
اشعارش واقعی و ملموس و از دنیای آشنای اطراف من است ولی انگار مرا به عمق و سطح دیگری میبرد.
سال گذشته هم که حال جهانم خراب بود هر وقت شعری از گروس خواندم انگار من را فریاد میزد.
خواستم شعری از این کتاب را انتخاب کنم و بگویم محبوب من است اما دیدم همه ی اشعارش محبوب من است.
شعرهای گروس را خیلی خیلی خیلی دوست دارم.
هر بار که چند شعرش را میخوانم تا ساعتی بعد من هم شاعر میشوم.ظرف میشورم و شعر میگویم. غذا میپزم و شعر میگویم.حتی راه رفتنم هم آهنگین میشود و پر از کلمه.
به در به پنجره به دیوار و منظره ی بیرون جور دیگری نگاه میکنم. کلمات از ذهنم سرریز میشود و حس میکنم شاعرم.سال 88 که پرشور بودم و اولین تجربه تلخ رویارویی با دنیای سیاست را تجربه میکردم با این شعر گروس از کتاب حفره ها خودم را فریاد میزدم:
ما چند اسب بودیم که بال نداشتیم
یال نداشتیم چمنزار نداشتیم
ما فقط دویدن بودیم و با نعل های خاکی اسپورت
ازگلوی گرفته ی کوچه ها بیرون زدیم
درخت ها چماق شده بودند و آنقدر گریه داشتیم
که در آن همه غبار و گازاشک های طبیعی بریزیم
ما شکستن بودیم
و مشت هایی را که در هوا می چرخاندیم عاقبت بر میز کوبیدیم
و مشت هامان را زیر میز پنهان کردیم
و مشت هامان را توی رختخواب پنهان کردیم و مشت هامان را در کشوی آشپزخانه پنهان کردیم
و مشت هامان را در جیب هامان پنهان کردیم…
باز کن مشتم را !هرکجای تهران که دست می گذارم
درد می کند هرکجای روز که بنشینم
شب است هرکجای خاک…
دلم نیامد بگویم !
این شعردر همان سطر های اول گلوله خورد
وگرنه تمام نمی شد…
گروس عبدالملکیان را از اولین سالهای دانشجوییم شناختم.
خواهرم به من کتابی از گروس هدیه داد و من عاشق تصاویر اشعارش شدم.
وقتی برای نمایشگاه کتاب به تهران سفر کرده بودم و خواهر شاعرم من را به گروس عبدالملکیان معرفی کرد در پوست خودم نمیگنجیدم.
آنجا بریده بریده یکی از اشعارش رو خواندم و گفتم عاشق این شعر هستم. یادم هست که آنقدر شعر را نادرست خواندم که همه خندیدند و من سرخ شدم.
بعدتر شعرهای پدرش را هم میخواندم و کتابهای جفتشان را میخریدم.
با شعر های گروس عمیقا به فکر فرو میروم.
گاهی از تصویرهایش غرق رویا میشوم.وقتی میگوید:
علفزار
با موهای سبزٍ ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه ایِ یکدست
رودخانه
با گیره های سرخِ ماهی
بر موهاش …
من هم چون جلسهی حفرههای گروس رو نبودم ولی خیلی دلم میخواست باشم، اجازه بدید بگم به نظرم بهترین کتاب گروس، سهگانه خاورمیانهست. فکر میکنم اون جنس شعری که از گروس سراغ داریم به تمام معنا در این کتاب دیده میشه.
ضمن اینکه باید به سال انتشار کتابها توجه کرد. حفرهها سال ۱۳۹۰ منتشر شده و سهگانه خاورمیانه ۱۳۹۷. فکر میکنم در ۷ سال فاصله بین این دو کتاب پختگی و بلوغ در زبان شعری گروس نمایان شده.
شاید میشد کتاب بهتری رو از گروس انتخاب کرد. چون برای من به شخصه، اولین برخورد با شعرهای گروس بود؛ و وقتی میخواستم از طاقچه دانلودش کنم، دیدم که چندین نفر توی نظرات نوشتن مجموعهی حفرهها نسبت به شعرهای دیگهش ضعیفتره