توکتاب شمارهی 25 – انسان خردمند
کتاب پرماجرا؟ کتاب شبهعلمی؟ کتاب مستند مبتنی بر جدیدترین تحقیقات باستانشناختی؟
ما نمیدانستیم قرار است کتاب انسان خردمند این تعداد جان پرسشگر را در سالن قصهگویی توکا دور هم جمع کند و اینهمه گفتوگو بیانگیزد. وقتی نخستین مهمانها -که غالباً چهرههای جدید هم بودند- از راه رسیدند، کنجکاو شدیم و مشتاق که ببینیم این بار کتابها از درون آدمها به ما چه خواهند گفت.
مجری برنامه، خانم یدالهی، در ابتدای جلسه کتاب را معرفی کرد و گفت که این کتاب از نظر موضوعی، مشابه کتاب خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی (نوشتهی جولیان جینز) است که در آن هم در باب انسان و آگاهی و رشدش در طول تاریخ، نظریهای ارایه شده است، اما شیوهی طراحی و پایههای نظری و برداشت از شواهد علمی در دو کتاب، کاملاً متفاوت است.
نخستین مهمان ما گفت که موضوع کتاب از موضوعات مورد علاقهاش بوده است و حتی رسالهی دکتریاش مرتبط با همین موضوع بوده، یعنی اینکه انسان از کجا آمده و چه سرگذشتی داشته و به کجا میرود. او به کتاب دیگری در همین حوزه اشاره کرد به نام پیدایش انسان که نویسندگان متعدد دارد و به نظر میرسد از کتاب هراری، خیلی دقیقتر و عالمانهتر است. او گفت: «نكتهي خاص كتاب هراري اين است كه او از دادههاي علمي، داستاني ساخته است و اين رمز جذابيت آن است. خود هراري هم ميگويد انسان روايتپرداز است و اين مرا به ياد كتاب حيوان قصهگو از جاناتان گاتشال مياندازد و اميدوارم در توكتاب، بخشي از آن كتاب را هم بخوانيم. در كتاب هراري، جايي كه دربارهي تطور (و نه تكامل) انسان حرف ميزند و رابطهي راستقامت شدن انسان با اندازهي مغز او يا نارس به دنيا آمدن كودك، ميگويد كه نوزاد انسان بعد از تولد، ماهها طول ميكشد تا بتواند راه برود و نيازمند مراقبت است؛ در حالي كه بقيهي پستانداران اينطور نيستند. جاي ديگري به ارتباط كشف آتش و كوچك شدن فك اشاره ميكند. خيلي جالب است كه انسان نئاندرتال، عليرغم اندازهي جمجمه و جثهي بزرگتر و نيز مهارت بيشتر، مغلوب انسان خردمند شد، چون انسان خردمند ميتوانست جمعهاي بيش از 150 نفر را با تكيه بر حقيقت خيالي تشكيل بدهد. ماجراي عدد جادويي 150 هم كه حد نهايي توان انسانها براي دور هم جمع شدن و تشكيل گروه است، جالب بود. مهمان ما گفت كه برايش هنگام خواندن كتاب، اين پرسش پيش آمده كه وقتي انسان خردمند آمد، بقيهي انسانهاي قبلي كجا رفتند (مثل مورد اقوام آريايي كه گروهي معتقدند از منطقهي قفقاز به ايران آمدند و البته دربارهاش بحث است). هراري دو نظريه مطرح ميكند: جايگزيني و آميختگي.
در اينجا مجري اشاره كرد كه در انيميشن غارنشينان 2، ماجرا بر اساس نظريهي آميختگي طراحي شده و به پپيشنهاد او و با موافقت جمع، بخش مربوط به مواجههي انسانهاي نئاندرتال و انسانهاي خردمند را در اين انيميشن، با هم ديديم.
بعد از آن، مهمان بعدي ما كه دبير بازنشستهي زيستشناسي بود، اينطور گفت: «من با بعد مربوط به زيستشناسي كتاب تقريباً آشنايي دارم و كتاب را به صورت صوتي شنيدم و معتقدم كتاب صوتي تأثير كتاب نوشتاري را ندارد. من سعي ميكنم موقع شنيدن كتاب صوتي، يادداشت بردارم. پيشنهاد ميكنم دوستان يادداشتهای آقای ملکیان را در معرفی و نقد کتاب هراری ببینند. ملكيان ميگوید كتاب هراري سه بعد دارد: اول، اتفاقات و وقایعی را که برای انسان رخ داده میگوید؛ بعد، چرایی و علت آن وقایع را و در پایان، از آن وقایع و علت رخ دادنشان، قواعدی را استخراج میکند که برای آیندهی بشر مفیدند. ملکیان نقدهایی هم به کتاب دارد در این زمینه که کتاب علمی است و خوبیِ کتابهای علمی همیشه این است که فقط تا زمانی اعتبار دارند که کسی درست بودنِ خلاف ادعایشان را نشان نداده و بنابراین راه را برای انتقاد باز میگذارند، اما وقتی نگاه ایدئولوژیک غالب میشود، راه انتقاد را میبندد. در پسزمینهی کتاب هراری داستان نظریهی داروین است و من توضیحاتی دربارهی این نظریه میدهم».
مهمان زیستشناس ما توضیحات شفاف و روشنی دربارهی نظریهی داروین داد و پس از آن، نوبت به دوست دیگرمان رسید که خیلی مختصر، فقط اشاره کرد که کتاب را کامل نخوانده و همینقدر از آن استنباط کرده که میگوید آدم و حوایی وجود ندارد.
مهمان بعدی گفت که از کتاب لذت برده و فکر میکند برای مردم ما چنین کتابهایی به طور خاص ضرورت دارند، چون ما به دلایل تاریخی و سیاسی، درگیر نوعی خودشیفتگی و دیگرستیزی هستیم. امثال این کتاب ما را متواضعتر میکنند و البته در ابتدا برایمان اضطراب هم ایجاد میکنند، چون روایتهای مرسوم را زیر سؤال میبرند. او گفت: «پرسشی که برای خود من همیشه در این زمینهها پیش میآید، این است که آیا ما آدمها طوری ساخته شدهایم که دنبال حقیقت باشیم یا دنبال روایت جذاب. علتش هم این است که خیلی وقتها ممکن است حقیقت خیلی برای ما مطلوب نباشد و اتفاقاً زندگی ما را ناخوش کند. من خودم دانشجوی علوم شناختی بودهام و تا جایی که میدانم، در بُعد علمی، آقای هراری جایگاه خیلی خوبی ندارد و متهم به سیاهنمایی یا سادهانگاری است».
مهمان دیگرمان که معماری میخواند، گفت: «بچههای معماری زیاد سمت این کتاب میرفتند، اما من وقتی قطر کتاب را دیدم، سمتش نرفتم. وقتی برای این جلسه، بخشی از کتاب مطرح شد و پادکستش هم معرفی شد، آن را گوش کردم و برایم خیلی جالب بود؛ به خصوص بحث مربوط به اینکه از کجا آمدهایم و به کجا خواهیم رفت».
دوست دیگرمان گفت که کتاب را سه-چهار ماه پیش، کامل خوانده است و به مناسبت این جلسه هم مجدداً آن را مرور کرده است. او گفت: «سیر کتاب و ماجرایی که میگوید، شگفتزدهام کرد. بخشهایی از آن برایم خیلی جذاب بود، مثلاً اینکه میمونها را نمیشود با وعدهی موز در بهشت، از موز این جهانی و در دسترس منصرف کرد، اما انسان را میتوان. بخشی که دربارهي تقدس حيوانات سخن میگوید و شیوهای که انسان حیوانات را به خدمت میگیرد، انسانها و انقلابها، تفاوت جنسیتها و نگرشها و… همه جذاب بودند. فقط وقتي كتاب را ميخواندم، همهاش اين سؤال برايم پيش ميآمد كه آيا اين نويسنده واقعاً به همهي علومي كه از آنها در طراحي نظرش استفاده ميكند، مسلط است يا دارد از بديهيات هركدام از آن حوزههاي دانش حرف ميزند؟ آيا هنوز در دورهاي هستيم كه ميشود و منطقي است كسي به تنهایی كتابي بنويسد كه در آن، اينهمه دانشهاي گوناگون مطرح باشند؟».
دوست ديگرمان ميگفت كه تعريف اين كتاب را زياد شنيده بوده است و پيشتر هم يك بار قصد خواندنش را داشته است، اما احساس كرده حجمش زياد است و خيلي از آن سردرنخواهد آورد. وقتي براي توكتاب، فايل صوتي كتاب را گوش داده است، برايش زبان قصهگونهي كتاب جذاب بوده ست.
دربارهي زندگينامهي نويسنده در گوگل جستوجو كرده است و متوجه شده كه نويسنده دكتراي تاريخ دارد و بر زيستشناسي هم مسلط است. تمام پژوهشهاي او در جهت پاسخگويي به پرسشهاي فلسفي است. او استاد دانشگاه اورشليم و اهل مراقبه است و همسرش اسم او را گذاشته «اينترنت همهچيزدان من»! دوستمان گفت: «براي من اين سؤال پيش آمد كه وقتي اين آدم راجع به اينهمه چيز نظر داده، آيا همهی اطلاعاتی که مطرح میکند، مستندند و منبعشان کجاست. او دربارهی مسایل دینی خیلی روشن حرف میزند و باعث شد من به این فکر کنم که چهطور ما دربارهی چیزهایی که ندیدهایم، اینقدر راحت حرف میزنیم و حتی زندگیمان را به خاطر آنها میدهیم. نویسنده اهل عرفان و عزلتنشینی است و برایم جالب بود که چهطور این وجه وجود او با علاقهاش به زیستشناسی جور درمیآید. کتابش هم در سال 96 در ایران چاپ شد و بعد ممنوع شد و در سال 1400، دوباره با سانسور چاپ شد و من نمیدانم چه بخشهایی از آن حذف شده، چون کل کتاب مغایر با دین است».
مهمان بعدی گفت که کتاب را نخوانده و فقط پادکست ناوکست را دربارهی این کتاب گوش کرده و متوجه شده که کتاب ساختار قصهگونه دارد و پادکست هم کتاب را مثل یک قصه توضیح میدهد. کتاب برای او خیلی جذاب بوده، طوری که گویی به ماجرای جالبی دربارهی انسان گوش میداده و خیلی جدید بوده است. مهمان ما گفت: «من پیشتر هیچ اطلاعاتی در این زمینه نداشتم، دربارهی اینکه گونههای متفاوتی از انسان داشتهایم. دربارهی انسان خردمند و اینکه با انسان عصر ما تفاوتی ندارد و فرقش فقط این است که الان ما با یک جمع داریم کار ميكنيم(!) و براي يك كار واحد چندين نفر همكاري ميكنند و اين رمز پيشرفت ماست. بخش مربوط به وراجي و شايعهپراكنياش براي من جالب بود و اينكه اين كار هم باعث پيشرفت و بقاي ما شده. مثالي كه نويسنده دربارهي جمع كردن يكميليون شمپانزه در ميدان واتيكان ميزند، براي من خيلي جالب بود و اينكه ميگويد فقط اين گونهي انسان است كه توانسته مسلكي ايجاد كند كه اينهمه آدم را دور هم جمع كند. مثالهاي كتاب هم برايم خيلي جذاب بود، مثلاً اينكه ميل ما براي خوردن غذاهاي چرب و شيرين به گذشتههای نوع انسان برمیگردد و به ژنهای ما».
مهمان بعدی ما به نوشتههای دکتر آذرخش مکری اشاره کرد که در آن، از نویسندهای حرف زده بودند که او هم زیستشناس بوده و بعد، روانشناسی خوانده بوده و او تقریباً مطمئن بوده که ما آدمها محکوم به جبریم و علتش هم ژنها هستند. در تحقیقات آن نویسنده، دیده بودند که بر اثر تکرار یک عمل یا گفتار، تلومترهایی به ژنها وصل میشود که کار آنها را و در نتیجه رفتارهای حاصل از آن را عوض میکنند، رفتارهایی مثل دروغگویی و امثال آن. در نتیجه، تمرین و تکرار میتوانند ما را به آدمهای بهتری تبدیل کنند».
دوست دیگر ما گفت: «من یک موضوع کلی میخواهم مطرح کنم و آن این است که ما همیشه خودمان را اشرف مخلوقات دیدهایم و فکر میکنیم فقط زمان و زندگی ما هست، اما وقتی بیشتر به آن فکر میکنیم، خیلی احمقانه به نظر میرسد و این کتاب خیلی خوب این مسئله را مطرح میکند. نکتهی جالب دیگرش این است که ميگويد ما معلوم نيست تا كي وجود داريم و كي منقرض ميشويم».
مهمان بعدی ما گفت: «من اول كه اسم كتاب را ديدم و مقدمهي مترجم را خواندم، يك سري پرسش برايم پيش آمد كه در تمام زندگيام وجود داشته، مثلاً اينكه چرا نام اين گونه را انسان خردمند گذاشتهاند؛ در حالي كه ما اصلاً خردمند نيستيم و كلاً در حال تكرار يكسري عادت هستيم و براي آنها انديشهي خاصي نميكنيم. نكتهي ديگري هم در كتاب بود كه ميگفت وظيفهي ما انسانها اين است كه بياييم و تاريخي خلق كنيم و براي من اين پرسش را ايجاد كرد كه آيا ما براي چنين هدف پستي خلق شدهايم؟ من فكر ميكنم ما براي هدف بزرگتري خلق شدهايم. نميدانم رسالت ما چيست، اما مخالفم با اينكه فقط خلق تاريخ باشد. اين كتاب برايم خوشآيند نبود و نوع برخوردش با آدمها را دوست نداشتم، مثلاً بخشهايي كه دربارهي تكهمسري يا سرخپوستها بود».
يكي از دوستان در پاسخ به اعتراض دوستمان نسبت به عنوان انسانخردمند اشاره كرد كه در ترجمهي ديگري، معادل آن را انسان خردورز آوردهاند. پس از آن، دوست معمارمان خاطرهاي از دوران دانشجويياش نقل كرد. او گفت: «ما آنسالها و قبل از اينكه كتاب چاپ شود، با استادي كلاس داشتيم به نام دكتر ح. ايشان در يك گروه تحقيقاتي كار ميكرد كه موضوع كارشان غارهاي لارگو بود. اولين بار ايشان اسم نوح هراري را گفت و براي ما تعريف كرد كه نتيجهي تحقيقات ما در قالب كتابي چاپ خواهد شد و البته تحقيقاتي هم هست كه حكومتها اجازهي انتشار آنها را نميدهند. استاد ما برايمان تعريف كرد كه ما در آزمايشگاه، بيگبنگ را در يك لولهي آزمايش شبيهسازي كرديم و بعد در آن، دياناي پيدا شد. اين به ما ميگويد كه حيات ما ممكن است حاصل يك لحظه از يك اتفاق شبيه آن لولهي آزمايش باشد و ميشود تصور كرد چه زندگيهاي ديگري ممكن است در چنين اتفاقي پديد آمده باشد. نظريهي بيگبنگ تنها نظريهاي است كه با آن ميشود وجود انرژي را توجيه كرد.
نكتهي مهم ديگر در اين كتاب، بحث دين است كه نويسنده در كتاب، آن را با دلايل علمي به چالش ميكشد و نشان ميدهد كه ممكن است آن روايتها حتي وجه كميك داشته باشد. از سوي ديگر و با توجه به اينكه در مؤسسهي توكا قصه مهم است، اين كتاب نکتهی قابل توجه ديگري هم دارد، چون از اهميت قصه ميگويد و ميگويد انسان به مدد زبانش است كه تبديل به انسان خردمند شده و مهمترين تفاوت انسان نئاندرتال با انسان خردمند هم در همين توان انسان خردمند است براي ساختن داستان.
خانم يدالهي در پايان گفتوگوها، بعد از جمعبندي ديدگاههاي مخاطبان به اين نكته اشاره كردند كه اولاً ما کمکم داریم از عصر تقلیلگرایی وارد عصر پیچیدگی میشویم که در آن باید از منابع مختلف دانش کسب کنیم و روایتهای علم رسمی دیگر تنها منبع شناخت ما نیستند و ثانیاً باید بتوانیم این روایتها را علیرغم نامخوانیهایشان، با هم بفهمیم و دیدگاههای پیچیده پدید بیاوریم. اما در مورد این کتاب، در عین اصالت دادههای علمی آن، مشكل اصلي اين است كه خيلي قطعي نظريه ميدهد. خانم يدالهي اين كتاب را با كتاب خاستگاه آگاهي… كه در آغاز جلسه از آن نام برده بود، مقايسه كرد و گفت كه آن كتاب، عليرغم تكيه بر اسناد و شواهد بسيار و برهانهاي جذابي كه در آن ارايه شده، نظر خود را نهايتاً فرضيهاي قابل اعتنا معرفي ميكند، نه حقيقتي خللناپذير و اثباتشده! این تواضع نشانه و حسن اصلی علم است و کتاب هراری از این نظر احتمالاً امتیاز خوبی نمیگیرد.
بحث دربارهی کتاب پس از پایان جلسه هم ادامه داشت و دوستان گروهگروه ایستاده بودند و گفتوگو میکردند. بعد از برنامه و در گروه تلگرام توکتاب، به پیشنهاد دوستان، به حوزهی داستان برگشتیم و از میان کتابهای پیشنهادی در این زمینه، کتاب چشمهای سگ آبیرنگ نوشتهی گابریل گارسیا مارکز رأی آورد و انتخاب شد تا کتاب ما برای توکتاب 26 باشد.
وعدهی دیدار ما: سهشنبه، 11 اردیبهشت 1403، در خانهی توکا.
به امید دیدار!
لینک دریافت کتاب الکترونیک و شنیدن پادکست کتاب
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
-
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403 -
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید