توکتاب شمارهی 30 – بازیافتن، جان و جهان
شناسنامهی اثر
عنوان:
نویسنده:
ناشر:
توکتاب 30 به کتابی اختصاص داشت که یکی از خودمان، یکی از توکاییها، آن را نوشته بود، خانم دکتر رویا یدالهی، از اعضای هیئت مدیرهی مؤسسهی توکا. قرار بود از کتابی حرف بزنیم که از منظری نو به انسان و جهان پیرامونش پرداخته بود: بازیافتن، جان و جهان. مجری این جلسه آقای دکتر مهدوی بود. او در آغاز جلسه، پس از معرفی کتاب، از حاضران در نشست خواست ديدگاههايشان را دربارهي كتاب بگويند.
اولین نفر آقای معلمی بود که مدتی است به جلسات توکتاب میآید و عمدتاً با نگاه علمی کتابها را بررسی میکند. او چاپ این کتاب را به خانم یدالهی تبریك گفت و ادامه داد: «خانم یدالهی در این کتاب از هیچ، همه چیز ساختهاند. ما از زباله به یک تعبیر انسانی دست پیدا کردیم، یعنی مفاهیم منحصر به زباله نماند و این را منطبق بر همه چیز کرد. این بخش كتاب هم جالب بود که رنجها متفاوتند، چون آثار متفاوتی در زندگی آدمهاي گوناگون ایجاد میکنند. برای یکی رنج بهانهای برای به دست آوردن است و براي ديگري عكس اين است.
نفر بعدی گفت: «ابتدای کتاب و در مقدمه با خانم دکتر یدالهی مواجه بودم. قلم فاخر و زبان دشوار بود، اما در ادامهی متن با رویاي خودمان مواجه شدم، همان که به مخاطب میگوید به خودش خیلی سخت نگیرد، مثل وقتهایی که قهوه ميجوشد یا گلها بیآب میمانند؛ همان كه ميگويد اگر همیشه حالمان خوش نباشد، طبیعی است. در این کتاب برایم سؤال بود که چه تعریفی از مخاطب کتاب داشتید، چون موضوع کتاب گسترده بود. پرسش ديگر اين بود كه آیا نویسنده میتواند در جایگاه روانشناس، راهکار بدهد یا آن مسئلهي رواني را توضیح بدهد».
دوست دیگری گفت: «من کتاب را دوست داشتم. برایم سؤال بود که در عنوان کتاب، بعد از كلمهي “بازيافتن”، دونقطه بود یا ویرگول. کتاب برایم آشنا بود. انگار خود نويسنده آنجا بود و داشت حرف میزد. شما خوب درس میدهید و این کتاب هم مشابه تدریس شما بود. برای من هم سؤال بود که مخاطب این کتاب چه کسی بود، مخاطب عام یا خاص. کتاب یک جاهایی انسجام نداشت. انگار در عين اینکه موضوع کتاب سفارشی بود، دوست داشتی حرفهای خودت را بزنی؛ مثلاً آن بخشهای کتاب كه دربارهي زلزله بود و آن جدولها کاملاً سفارشی بود و خود نویسنده هم در كتاب ميگويد این دانش عمومی همهی ماست. اگر دانش عمومی است، نیازي به دوباره گفتن آن در این کتاب نیست. نکتهي جالب کتاب طرح این سؤال است که زبالههای فکر و روح و زبالههاي فيزيكي را کجا باید انداخت. با بازیافت ذهنی میتوان افکار منفی را دور ریخت، اما این زبالهها کجا میروند؟».
دوست دیگرمان گفت: «من از خواندن این کتاب لذت بردم. برخلاف دوستمان معتقدم مقدمهي کتاب بسیار زیبا و خوشخوان بود. البته عنوان با متن همآهنگ نبود. مرا به یاد شعر مولوی انداخت و پیشنهادم این است که جملهاي كه در كتاب آمده، «به جاي لعنت كردن تاریکی، شمعی برافروز» با این شعر زيباي مولانا جايگزين شود: «تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نهای؛ هزاری؛ تو چراغ خود برافروز».يكي از بخشهاي جالب كتاب آنجاست كه در يك نقل قول، در جواب پرسش “چرا جامعهي امروز ما اینقدر مشکل دارد؟”، اين پاسخ میآيد: “چون ما ديگر جورابهایمان را رفو نمیکنیم”. چرا در جامعهي امروز اینهمه طلاق و تنش هست و در گذشته نبود؟ چون ما آدمهای تعمیر بودیم، نه تغییر. در این کتاب ميشد نشان ذهن طبقهبندی شده و منظم نویسنده را دید. کتاب در كل منسجم بود؛ هرچند مطالب اضافه هم داشت».
دوست دیگرمان دربارهي کتاب گفت: «فونت کتاب ریز و خطوطش نزدیک به هم و خواندنش سخت بود. [دوستان توضيح دادند كه اندازهي قلم متن و فاصلهي خطوط در فيديبو قابل تنظيم است.] این مطلب نویسنده برایم جالب بود که زبالهها از ما دور نمیشوند و دوباره به ما برمیگردند. کاش مثالها بار علمی بيشتری میداشت؛ مثلا من متوجه نميشوم بعضي این رنجهایی که در کتاب مطرح میشود (مثلاً پدري كه پولتوجيبي دختر دانشجويش را قطع كرده بود)، آیا واقعاً ارزش داشت؟ از نظر من جای بحث دارد و آن رنج ارزشمند نیست. در ضمن پيشنهاد ميكنم این کتاب به پادکست تبدیل شود. برای ما که به کتاب شنیداری بیشتر از خواندنی تمایل داریم، خیلی خوب است».
دوست دیگری گفت: «کتاب به نظرم شبيه شازده کوچولو بود. آن بخش كه تغيير ديدگاه خود را در طي سالهاي عمرش بيان ميكرد، مرا یاد صحنههایی از این کتاب انداخت. اِشراف نویسنده باعث جذابیت کتاب شده بود. برای پرداختن به موضوعی مثل بازیافت، میبینیم که چه ایدهها و ماجراهايي مطرح ميكند و اين جامع الاطراف بودن نویسنده را نشان میداد، اما ارتباط بندها را با یکدیگر متوجه نشدم. سؤالم اين است كه این کتاب برای كدام ردهي سنی است. من وقتی کار را خواندم، گفتم چهقدر خوب که این موضوع را به یک نویسندهي کاردرست سفارش دادهاند. خانم يدالهي، قلم خوب و شیرینی دارید. لطفاً کتابهای بیشتری بنویسید. من درخواست میکنم وقتش را بیشتر کنید! [خندهي جمع]».
نوبت به يكي از دوستان هنرمندمان رسيد و او هم گفت: «وقتی مقدمه را خواندم، فکر کردم چقدر جملهها سخت است، اما ادامهی کتاب صمیمیتر بود. کتاب را تا نیمه خواندم و انتظار داشتم کتاب علمی باشد».
نفر بعدي كه از دانشجویان جمع بود، دربارهي کتاب گفت: «کتاب خواندن برای من سخت است، اما این کتاب برای منِ مبتدی خیلی خوب بود و به من خیلی کمک کرد. کتاب کوتاه و قابل فهم بود و نکتههای زیادی برای من داشت».
دانشجوی دیگری گفت: «مقدمهي کتاب متفاوت بود و اتفاقاً آنجایی که در دلم به نويسنده گفتم آفرین، همان مقدمه بود. نویسنده میگوید که متخصص نیست، اما اثر خیلی قشنگ، ساده و صادقانه بود، مثل خود نویسنده که همهي ما میدانیم دغدغهی بازیافت دارد و هر جا باشد، به آن پایبند است، مثل روزهایی که در مؤسسهی توکا مسئولیت داشت و در اینجا هم تفکیک زباله را انجام میداد».
در پایان، آقای دکتر مهدوی، مجری جلسه، علاوه بر جمع بندی دیدگاههای حاضران، در توضیح برداشت و نظرش راجع به کتاب گفت: «خانم یدالهی، به خاطر کتابتان تبریک میگویم. از خواندن کتاب لذت بردم. گاه یک مطلب را از جهات مختلف پر و بال میدهید، اما در نهایت به انسجام میرسید. به رنجهایی اشاره کردید که آدم را میسازد. کتاب به سه مرحلهی صفر و یک و دو تقسیم شده و مثالها و مطالب به هم ارتباط پیدا میکند. در توضیح بخشی که به نظر دوستان مبهم یا بیربط رسیده بود، باید بگویم نویسنده تلاش داشته بخش زلزله یا بلایا را در یک جدول بیاورد و توضیح بدهد که چهطور میشود از انباشت زبالههای ذهنی پیشگیری کرد و این مربوط به موضوع پیشگیری در بخش صفر است. من هم از مقدمه لذت بردم. تفاوت ادبیات مقدمه با متن، برای من که ادبیات خواندهام بدیهی و مطلوب است».
بعد از آن قرار شد حالا که نویسنده در جمع ماست، به سؤالهایی که در ذهن خوانندگان ایجاد شده، پاسخ بدهد. حاضران او را تشویق کردند و خانم دکتر رویا یدالهی گفت: «سخنان شما برای من بسیار ارزشمند است. چه کسانی که کتاب را خوانده بودندند و چه آنها که بخشی از آن را خوانده بودند».
خانم یدالهی در ادامه، ماجرای سفارش کتاب و مسایلی که پیش از انتشار آن پیش آمده بود و دلیل اینکه کتاب نسخهی کاغذی نداشت، توضیح داد و در ادامه گفت: «من معتقدم دانش تخصصی باید از سوی گروهی واسطه، کمکم به سوی مردم عادی برود. در این کتاب تلاش کردم نقش این حلقهی اتصال را داشته باشم. یکی از دوستان گفتند که من تخصص روانشناسی ندارم؛ بله، من روانشناس نیستم، اما در این کتاب، حرفی از این دانش نزدهام و صرفاً نوعی نگرش نسبت به رنج مطرح کردهام و قصد تقدسبخشی به رنج را هم نداشتهام. مسئلهی اصلی کتاب، فراتر از بازیافت، تابآوری بوده است. در بخش زلزله و بازیافت و امثال آن هم به منابع معتبر ارجاع دادهام.
این کتاب قرار بود نقش آگاهیبخشی در حوزهی فرهنگ شهروندی داشته باشد و هدف من از نگارش کتاب، ایجاد انگیزه بوده و کتاب اصلاً قرار نبوده کتابی علمی باشد.
اما نکتهی مهم کتاب ایدهی کلی شباهت و پیوند انداموار عالم صغیر (جهان درون انسان) و عالم کبیر (جهان بیرون) بود و من میخواستم تلنگری به خواننده بزنم که به این شباهت فکر کند».
در پایان، مثل همهی جلسات توکتاب، عکس دستهجمعی گرفتیم که این شب زیبا نیز در قاب آن تصاویر ماندگار شود.
بخشی از کتاب بازیافتن، جان و جهان:
بازیافت یعنی تلاش انسان برای همسازی و همآهنگی با چرخهی طبیعت، یعنی توقف، تأمل برای بازاندیشی و تلاش برای از نو ساختن و ادامه دادن، یعنی از سر تواضع و عشق با جهان مواجه شدن و پیدا کردن جایگاه خود در آن.
کتاب توکتاب 31 طبق قرار قبلی، زندگی خصوصی درختان اثر آلهخاندرو سامبرا با ترجمهی ونداد جلیلی خواهد بود.
وعدهي ديدار ما، سهشنبه، 22 خرداد 1403، در خانهي توكا.
به امید دیدار!
لینک دریافت کتاب الکترونیک
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
-
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403 -
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید