درسهایی که قصهگوها از جک زایپس میگیرند
بخش دوم: فنون و فعالیتها
درسهایی که قصهگوها از جک زایپس میگیرند
بخش دوم: فنون و فعالیتها
جک زایپس، نظریهپرداز و منتقد مطرح در حوزهی قصهگویی، ادبیات کودک و ادبیات تطبیقی، نوعی از قصهگویی را مطرح میکند به نام قصهگویی براندازنده. در این نوع قصهگویی، هدف آن است که مخاطب فعالانه در روند قصهگویی مشارکت کند، با الگوهایی روایی گوناگون آشنا شود و از قصهگویی در جهت رشد شخصیت خودش و تبدیل شدن به انسان خودمختار و مستقل استفاده کند؛ طوری که توان خلق قصهی زندگی خودش را پیدا کند. در بخش قبل، مفهوم قصهگویی براندازنده را معرفی کردم. در این بخش، فنون و تکنیکهای این شیوهی قصهگویی را معرفی میکنم.
در بخش اول مقاله برایتان گفتم که وجه مشترک تمام فنونی که جک زایپس برای قصهگویی براندازنده، طراحی و معرفی میکند، دو چیز است:
- قصهگو قصهشنو را در معرض گزینههای متعدد قرار میدهد و انتخاب را به خود او وامیگذارد؛
- همیشه به نوعی، قصهشنو را هم در فرآیند قصهگویی (پیش از قصهگویی، پس از آن یا در حین قصهگویی) دخیل میکند.
در ادامه، برخی فنون و روشهای قصهگویی براندازنده (خلاق) را که جک زایپس مطرح کرده است، به طور خلاصه معرفی خواهم کرد. اگر دقت کنید، در تمام موارد، انعکاس این دو اصل را خواهید دید و نقش پررنگ قصهشنو را در فرآیند قصهگوییِ مدِ نظرِ او به وضوح درخواهیم یافت.
فنون و فعالیتها در قصهگویی براندازنده
زایپس در بخشهای متعدد و با اهداف متنوع، فنون و فعالیتهای زیادی را برای تحقق قصهگویی براندازنده معرفی و پیشنهاد میکند. من برخی از جالبترینِ آنها را، طوری که در یک مقاله بگنجد، برای شما توضیح میدهم و معرفی میکنم. تلاش میکنم این توضیحات به بهترین شکل، مقصود زایپس را منعکس کند تا درک کتاب برای شما آسانتر شود.
1- از بچهها شنیدن
از بچهها شنیدن: زایپس میگوید که پیش از روایت کردنِ افسانه یا قصهای معروف، ابتدا از بچهها میپرسد که آیا آن قصه را شنیده یا خواندهاند یا نه. بعد، از یکی از بچهها میخواهد که قصه را آنطور که خودش شنیده، تعریف کند. آن وقت از بقیهی بچهها میخواهد که بگویند این روایت درست است یا نه. در این بخش است که سایر روایتها مطرح میشوند. پس از آن، روایتی را که به آن نقد دارد، مطرح میکند و در نهایت، روایت یا روایتهایی کاملاً جدید و متفاوت با این روایت اخیر تعریف میکند.
همانطور که میبینیم، لااقل سه نوع روایت از یک قصهی معروف در این شیوه مطرح میشود:
- وقتی روایت آشنا برای هر قصهشنو در کلاس مطرح میشود، اولاً قصهگو را با زمینه و سابقهی ذهنی مخاطبان آشنا میکند و ثانیاً در همان آغاز کار نشان میدهد که یک قصه را میشود به شکلهای گوناگون تغییر داد.
- روایتی که قصهگو به آن نقد دارد و با عنوان «قصهی اصلی» مطرحش میکند، برای مخاطب پرسش ایجاد میکند یا میتوان از آن به منزلهی ابزاری برای طرح پرسش استفاده کرد.
- روایت آخر که نوعی نگاه انتقادی به روایتهای پیشین در خود دارد، ضمن ارایهی الگو یا الگوهای روایی متفاوت، ذهن بچه را متوجه زمینههای محل نقد در قصه میکند و گزینههای روایی دیگری برایش مطرح میکند که به طور ضمنی، آزادی انتخاب و مسئولیت او را در این زمینه گوشزد میکند.
زایپس میگوید که در اجرای نمایشی قصه، هدفش بیشتر تأکید بر فرآیند اجراست، از تهیهی متن نمایش تا شخصیتسازی و فضاسازی و… . در واقع وقتی کودکان با فرآیند نمایشی کردن قصه درگیر میشوند، عمق قصه و امکانهای تغییر آن را بیشتر میفهمند و خلاقیت آنها در طی این فرآیند به کار میافتد.
2- اجرای قصهها با بچهها
اجرای قصهها با بچهها: پس از تعریف کردن روایتهای گوناگون از قصهای آشنا، زایپس تمهیدِ اجرای نمایشیِ قصه را پیشنهاد میکند و هدف او هم افزودن بر تأثیر عاطفیِ روایتهای متضاد، از طریق اجرای آنهاست.
زایپس برای اجرای نمایشیِ قصه، اولاً به همهی بچهها نقشی میدهد (بیآنکه آنها را مجبور به این کار کند)؛ ثانیاً فضای نمایش را با کمک آنها آماده میکند و ثالثاً در کارگردانی نمایش، به آنها کمک میکند (در دفعات اول، بیشتر و در دفعات بعد، کمتر). زایپس میگوید که در اجرای نمایشی قصه، هدفش بیشتر تأکید بر فرآیند اجراست، از تهیهی متن نمایش تا شخصیتسازی و فضاسازی و… . در واقع وقتی کودکان با فرآیند نمایشی کردن قصه درگیر میشوند، عمق قصه و امکانهای تغییر آن را بیشتر میفهمند و خلاقیت آنها در طی این فرآیند به کار میافتد. در واقع، آنها در این بخش، عناصر هر الگوی روایی را به صورت مجزا و نیز در ترکیب مجدد با هم، به صورتی عمیقتر تجربه میکنند.
زایپس تعدادی از قصهشنوها را هم در جایگاه تماشاگر قرار میدهد تا بازیگرها و دستاندرکاران اجرای نمایش از حمایت و توجه لازم برخوردار شوند.
سایر قسمتهای این مقاله
3- فعالیت آفرینشی نوشتار-نقاشی
فعالیت آفرینشی نوشتار-نقاشی: این فعالیت به شکلهای بسیار متنوعی صورت میگیرد و انواع گوناگونی دارد. به چند نمونه اشاره میکنم:
الف- بچهها صحنهی مورد علاقهی خودشان را از قصهای که شنیدهاند، انتخاب میکنند و دربارهی آن مینویسند و آن را نقاشی میکنند. بعد، این بخشها را با هم ترکیب میکنند و نمایش یا شخصیتهای جدیدی خلق میکنند.
ب- قصهگو با کمک بچهها سه فهرست کلمات درست میکند. فهرست اول شامل کلمات دلبخواه، فهرست دوم شامل یک سری رنگ و فهرست سوم شامل نام چند جانور است. سپس از هر قصهشنو میخواهد یک کلمه از هر فهرست انتخاب کند و آنها را با هم ترکیب کند و در مرحلهی بعد، قصهی کوتاهی دربارهی آنها بنویسد و آن را نقاشی کند.
ج- قصهگو از بچهها میخواهد دربارهی وقایع قصه، به امکانهای دیگر فکر کنند و آنها را نقاشی کنند، مثلاً دربارهی این فکر کنند که در قصهی بزبزقندی، چهطور میشود مانع شنگول و منگول شد تا در را برای گرگ باز نکنند.
د- بازیِ «اگه … چی میشه؟»: قصهگو از مخاطب میخواهد قصهای را با فکر کردن به این عبارت شروع کند: «اگه … چی میشه؟» و به جای سهنقطه، یک موقعیت یا وضعیت فرضی را که در قصه نیست، میگذارد، مثلاً در داستان بزبزقندی میشود این سؤال را مطرح کرد: «اگه شاخهای مامانبزی بشکنه، چی میشه؟».
ه– روایت خود قصهگو: قصهگو روایت خلاقانهی خودش را از آن قصهی معروف ارایه میکند و به بچهها بر اساس آن، فعالیتی در شکل نوشتار یا نقاشی محول میکند. میتوان این قصه را ناتمام گذاشت و تمام کردن آن را به خود بچهها واگذار کرد.
4- بازی بر اساس قصههای آشنا و کلاسیک
بازی بر اساس قصههای آشنا و کلاسیک: قصهگو بعد از تعریف کردن یک قصهی کلاسیک، از مخاطبها میخواهد که چند شخصیت، مکان یا مسئله را که در این افسانه به نظرشان خیلی مهم بوده است، اسم ببرند. آنها را روی تخته مینویسد و بعد، از بچهها میخواهد چند شخصیت، مکان یا موضوع را که ربطی به آن قصه ندارد، بگویند. آنها را هم روی تخته مینویسد. بعد، از بچهها میخواهد که قصهای بسازند و از همهی این عناصر در آن استفاده کنند یا اگر لازم بود، شخصیتها، مکانها یا موضوعات دیگری هم اضافه کنند. هدف این بازی آن است که بچهها تجربه کنند چهطور یک داستان جاافتاده و کلاسیک در روایتی که خودشان میتوانند بسازند، از حالت سنتیاش درمیآید و قصهی جدیدی از آن خودشان خلق میشود.
تغییر دادن قصههای آشنا، چه از طریق بازی و چه از طریق شعر، آموزههای مهمی برای بچهها دارد؛ اول اینکه بچهها در فرآیند تغییر قصه، متوجه میشوند خودشان هم امکان تغییر دارند و دوم اینکه حسی نسبت به قصههای خود به دست میآورند و یاد میگیرند که روایتی از آنِ خود دارند که نسبت به آن مسئولند.
5- شعر ساختن دربارهی قصهای آشنا
شعر ساختن دربارهی قصهای آشنا: قصهگو ابتدا دربارهی شعر، آگاهیهایی به آنها میدهد و دربارهی استعاره و تشبیه، با مثال و با زبانی خیلی خیلی ساده، آموزشهای کوتاهی به بچهها میدهد. علاوه بر آن، دربارهی موسیقی کلمات به تنهایی و وقتی در کنار هم قرار میگیرند و گوش دادن به این موسیقی، با آنها صحبت و تمرین میکند. در مرحلهی بعد، خود قصهگو یک نمونه شعر سادهی فیالبداهه برای بچهها میسازد. آن وقت، از بچهها میپرسد که برای این شعر چه اسمی پیشنهاد میکنند؛ کلمات آن چه احساسی در آنها ایجاد میکنند و هر کلمه چه معنایی دارد. بعد، از آنها میخواهد به تصویری که از آن شعر در ذهنشان ایجاد میشود، فکر کنند و سعی کنند آن را با کلمات توصیف کنند. در این مرحله، قصهگو از خود بچهها میخواهد که دربارهی قصهای آشنا که شنیدهاند یا یکی از شخصیتها یا ماجراهای آن، یک شعر بسازند و بعد، به موسیقی شعر خودشان موقع خواندنش خوب گوش بدهند. در این روایتهای شعری، بچهها غالباً رویکردی خلاقانه دارند و عناصری جدید به قصه وارد میکنند. تغییر دادن قصههای آشنا، چه از طریق بازی و چه از طریق شعر، آموزههای مهمی برای بچهها دارد؛ اول اینکه بچهها در فرآیند تغییر قصه، متوجه میشوند خودشان هم امکان تغییر دارند و دوم اینکه حسی نسبت به قصههای خود به دست میآورند و یاد میگیرند که روایتی از آنِ خود دارند که نسبت به آن مسئولند.
6- کارتبازی با وقایع قصه
کارتبازی با وقایع قصه: قصهگو بعد از اینکه قصهای را تعریف میکند، با کمک بچهها، وقایع و ماجراهای اصلی و مهم قصه را استخراج میکند و آنها را در قالب یک عبارت کوتاه، به ترتیب، روی تخته مینویسد. وقتی همهی ماجراها را نوشت، به مخاطبان، کارتهایی خالی میدهد و به ترتیب، هر ماجرا را پایین یکی از کارتها که دست بچههاست، مینویسند. قصهگو از قصهشنوها میخواهد روی آن کارت، با نوشته یا نقاشی، معنا و مفهوم آن ماجرا یا هر چیزی را که دربارهی آن به ذهنشان میرسد، نشان بدهند. در مرحلهی بعد، قصهگو بچهها را گروهبندی میکند و به هر گروه پنج-شش کارت میدهد تا با هم، به صورت گروهی، قصهای با ماجراهای آن کارتها بنویسند.
این بازی را با اشیا و شخصیتهای داستان (همراه با صفاتشان) هم میشود انجام داد، یعنی به جای ماجراهای اصلی، اشیا و شخصیتهای قصه را روی کارت مینویسند. میشود از هرسه عنصرِ ماجرا، شخصیت و اشیا نیز با هم استفاده کرد و آنها را روی کارتها نوشت. اگر تعداد شخصیتها یا هریک از این عناصر کم باشد، اشکالی ندارد برخی کارتها تکراری باشند و نیز میتوان در صورت کمبود وقت، از قبل، کارتها را تهیه کرد و بعد از پایان قصه، کارتهای آماده را بین بچهها توزیع کرد.
این بازی به بچهها کمک میکند بدون آموزش نظری، به صورت تجربی، عناصر داستان را تشخیص بدهند و تأثیر آنها را بر هم و بر کلیت داستان، به صورت عملی ببینند و لمس کنند. علاوه بر آن، وقتی به هر کارت فکر میکنند تا دربارهاش بنویسند یا نقاشی کنند، بر آن عنصر خاص متمرکز میشوند و اهمیت آن را بیشتر درک میکنند. همکاری گروهی از مزایای دیگرِ این بازی است.
این فنون و فعالیتها برای اجرا در کلاس، کارگاه، کتابخانه یا هرجای دیگری که برای گروهی از کودکان (یا حتی بزرگترها) قصه میگوییم، بسیار جذاب و مفیدند و البته پیشنهادهای جک زایپس محدود به این مواردی که گفتم، نیست. من در توضیح این فنون و فعالیتها سعی کردم آنها را به زبانی سادهتر و قابلفهمتر بیان کنم، زیرا در کار با دانشجویانم در کارگاه و کلاسهای آموزش قصهگویی، به این نتیجه رسیدهام که فهم مقصود واقعی محتوای کتاب، گاهی برایشان سخت است. با این توضیحات، درک باقی کتاب آسانتر خواهد شد.
منابع
- زایپس، جک. (1380). هنر قصهگویی خلاق. ترجمهی مینو پرنیانی. تهران: انتشارات رشد. چاپ اول.
دیدگاهتان را بنویسید