توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
این دورهمي توکتاب دربارهي كتاب سر کلاس با کیارستمی بود نوشتهی پال کرونین، ترجمهی سهراب مهدوی که به همت نشر نظر منتشر شده است. رسيده بوديم به چهلمين توکتاب! چهل جلسه بود که دوستداران کتاب در روز و ساعتی مشخص، دور هم جمع میشدند و دربارهي کتابی کوچك كه همه آن را خوانده بودند، با هم گفتوگو میکردند. اين عدد خيلي باارزش است، چون برای رسيدن به آن، از مسیر عشق و دوستی گذشتهایم، فارغ از دغدغههای ثروت و شهرت و موقعیت اجتماعی.
کتاب این دورهمی دربارهی عباس کیارستمی، فیلمساز ایرانی بود، کارگردان خانهی دوست کجاست، فیلمی که خاطرات کودکی بسیاری از ما با تصاویر و حال و هوای آن گره خورده است. کتاب را یکی از دوستان خوب توکتاب معرفی کرده بود و ادارهی این جلسه نیز بر عهدهی او بود. او در ابتدای نشست، کلیپهای جذاب و قابل تأملی از کیارستمی را پخش کرد و حاضران دربارهشان گفتوگوی مختصری کردند. بعد از آن، او جلسه را اینطور شروع کرد: «این کتاب خیلی تخصصی است و من وقتی نوبتم بشود، تفسیر خودم را میگویم که البته تفسیر کارشناسی نیست».
دوست خوبمان که استاد ادبیات فارسی است، در آغاز بحث گفت: «این کتاب کتاب وسوسهانگیزی است و باید با تأمل خوانده شود واگرنه حرام میشود. خواندن آن کلی ایده برای نوشتن به من داد و از آن نوع کتابهاست که باید روی هر بخش آن توقف کرد و فکر کرد. وقتی دانشجو بودم، تجربهای مشابهِ تجربهی مواجهه با این کتاب داشتم. مجموعهشعری از ریلکه با ترجمهی علی عبداللهی از دوستی امانت گرفتم و وقتی بعد از مدتی طولانی، آن را برگرداندم، هنوز در یک شعر آن مانده بودم، چون آنقدر عمیق و شگفتانگیز بود که نمیتوانستم از آن گذر کنم. با خودم فکر میکنم پشت كلام یک نویسنده بايد چهقدر بینش و تجربهي زیسته باشد که با آدم چنین کاری بکند. نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که حرفهای کیارستمی را در این کتاب باید در فضا و بافت خودش دید و دریافت. ترجمهي كتاب از دید من ترجمهي خوبی نبود و من چند غلط آشکار در آن دیدم. در کتاب، مبحث جالبي مطرح شده بود كه من اسمش را نقد پختهخواری ميگذارم. این اصطلاح پختهخواری را از تاریخ بیهقی وام گرفتهام. پختهخوار کسی است که برای آنچه میخورد و کسب میکند، زحمتی نمیکشد. کیارستمی از مخاطب میخواهد که او هم در خلق معنا و عاطفهی اثر، نقشی داشته باشد و پختهخوار نباشد. در ویدیویی که دیدیم، مردم از سینما بیرون میآیند و از فیلم کیارستمی ایراد میگیرند، چون به پختهخواری (در سینما) عادت کردهاند.
یادم است يكي از استادانم دربارهي نسل امروز جوانان ميگفت که آنها بيش از هر چيز به ارتقای شخصیشان فکر میکنند. فكر ميكنم اين تا حدي درست است و البته نه فقط دربارهي جوانترها، چون الان آثار هنری و فکری خيلي راحتتر در دسترس است. قبلاً با یک کاسِت موسیقی، مدتها زندگی میکردیم و در زیر و بم آن دقیق میشدیم، اما حالا گرسنگی ما نسبت به دیدنیها و شنیدنیها کم شده است. در مجموع، این کتاب از آن کتابهایی است که دوست دارم خودم داشته باشم و به دیگران هم هدیه بدهم».
شرکتکنندهی بعدی اینطور گفت: «من هم ۳۵ صفحه از کتاب را خواندم و دیدم اول باید فیلم طعم گیلاس را دوباره ببینم و بعد، ادامهی کتاب را بخوانم. کتاب خیلی جالب بود. مهمترین حرف کیارستمی این است که فیلمسازی صرفاً کاشتن دوربین و ثبت یک واقعه نیست و سکانس به سکانس فیلم ارزشمند است». دوستمان دربارهی سواد تماشا هم صحبت کرد و بحث به فیلمهای بیمایه کشید و بالا گرفت و او گفت: «کاش کیارستمیها زیاد بودند! انگار همهی چیزهای خوب، مال گذشته بوده است!».
دوست کتابخوان و معلم ما با سخنی از دکتر علی شریعتی سخن خود را آغاز میکند که میگوید: «تخصص یک نگاه دووجهی است. اول این است که شخص در یک مورد غور میکند و در آن متخصص میشود، اما وجه دیگر آن، این است که اِشرافش به موضوع تخصصش موجب میشود از دیگر جوانب غافل شود و از آنها آگاهی نداشته باشد. زیباترین مطلبی که دربارهی کتاب میتوان گفت همان تأکید بر پختهخواری نکردن است، یعنی بیاییم ذهن افراد را برای دریافت و درک مطالب، آماده و تربیت کنیم. کیارستمی آموزش ایمایی دارد، یعنی آموزش او از طریق کلام نیست و فقط با اشاره یا تصویر، ذهن را تربیت میکند. در کودکی به کلاس خط میرفتم و استادمان میگفت مشق دیداری کنید، یعنی خطِ بهترین استادان را با دقت نگاه کنید. من خوشنویس نشدم، اما درک و توان شناخت زیباییِ خط را دارم. کیارستمی این کار را در سینما انجام میدهد و ذهن را فعال میکند. او توصیه میکند که در فیلم، قسمت گشودهای برای فکر کردن بگذارید. تیزبینی، چیرهدستی در هنر و آرامش از ویژگیهای کیارستمی است. او به نوعی از سینما میپردازد که در آن مجبور نشود سکانسهای غیرواقعی خلق کند؛ مثل خانمی که در خانه باحجاب است!».
دوست معمارمان نفر بعدی بود که اینطور گفت: «فیلمهای کیارستمی در کلاسهای معماری نقش ویژهای دارد، چون فضا و بافت در آثارش پررنگ است. ما در کلاسهای معماری، خیلی جدی به سکانسهای کیارستمی میپرداختیم و بر مبنای آن اِسکیس میزدیم. دانشجویان معماری به ماکت فیلم خانهی دوست کجاست بافت میدادند. ما با این آدم خیلی مأنوس بودیم. مثلاً سکانسی از خانهی دوست کجاست را که در آن، بچه دارد در سربالایی میدود، میگذاشتند و ما باید آن حس تعلیق یا دلهره را در ماکت میآوردیم یا بخشهایی از سکانسها را میکشیدیم. البته دانشجویان معماری در ترمهای اول این فعالیت را انجام میدهند و مثلاً خود ما با فیلم شکلات Chocolat (2000) یا با قطعهی موسیقی مرگ Requiem Mass in D minor موتسارت کار کردیم». دوستمان گفت جای تأسف است که یک خارجی آموزشهای کیارستمی را گردآوری کرده. این بحث چالشبرانگیز شد. دوست دیگری در این زمینه معتقد بود نمیشود حکم کلی داد؛ برای مثال، پرویز جاهد ایرانی است و دربارهی ابراهیم گلستان کار کرده. در مقابل، دوست معمارمان به شواهدی اشاره کرد دربارهی شخصیتهای برجستهی متعددی که در گمنامی یا فراموشیاند و هنرشان در معرض نابودی؛ مثلاً استاد فاروق کیانی که در سال 13۵6 در جشنوارهی جهانی رقص مدال طلا گرفته است و به منزلهی گنجینهی زندهی بشری ثبت شده است، اما الان این هنر فقط منحصر به اوست و کسی دنبالهی کار او را نمیگیرد». او در پایان، خطاب به دوستی که میگفت امثال کیارستمی دیگر نمیآیند، گفت: «حتماً مثل کیارستمیها میآیند. مگر میشود که تمام شوند؟ اگر دقت کنید همهی قلههای هنر مال یک دورهاند، چون در آن دوره اجازهی ظهور داشتند. هنوز این نابغهها هستند و اگر فرصت ظهور به آنها بدهند، پیدایشان میشود».
دوست بعدی گفت: «دختر من هنر میخواند و عکاسی میکند. حتماً این کتاب را به او هدیه میدهم تا با این قلههای هنر آشنا شود و بتواند به درک فیلمهای خوبی برسد که پشت آنها یک شخصیت مهم و یک اندیشهی جدی است». دوست خوبمان شش کتاب معروف دربارهی کیارستمی نام برد که عمدتاً خارجی بودند. بعد ادامه داد: «من هم حرف دوستمان را که گفت کیارستمی آدم خوششانسی بوده است، قبول دارم. ما در کانون پرورش فکری، فیلمهای زیادی از او دیدهایم و برایم جالب بود که بچهها فیلم نان و کوچهی کیارستمی را با اینکه سیاه و سفید است و کیفیت خوبی ندارد، تا انتها دیدند و برایشان جالب بود».
دوست دیگر ما که او هم معمار است، از ویژگی فیلمهای کیارستمی که سکوت و سکون است، سخن گفت. اوگفت که فیلم طعم گیلاس کیارستمی را دوست داشته است؛ از فضا و توده در معماری و در آثار کیارستمی حرف زد و در پایان گفت: «کیارستمی حرف مولوی را تکرار میکند که “زیرکی بفروش و حیرانی بخر”».
دوست بعدی توکا که در دانشگاه، سینما خوانده است، گفت: «درس اصول تدوین ما فقط با فیلم طعم گیلاس پیش رفت. در کتاب سر کلاس با کیارستمی، کیارستمی سینما آموزش نمیدهد. اصلاً اهمیت این کتاب در این است که قابل تعمیم به زندگی است. کیارستمی معتقد است پیشنیاز علم، تجربه است. باید تجربه کنی تا علم کسب کنی، اما با صبر. خود او هم آدم صبوری است. در جایی میگوید اصولاً کارگردان نباید تدوین کند، چون نسبت به فیلم و تصاویر بیرحم نیست، اما خودش تدوینگر فیلمهای خودش است و اصلاً هم رحم ندارد و اگر احساس کند مخاطب حواسش پرت میشود، فیلمبرداری لانگ شات میکند. او روی قصهگویی و حتی شیوهی بیان کلمات قصه تأکید دارد».
همکار بعدی توکا با خواندن گزیدههایی از کتاب میگوید: «مهمترین ویژگی این کتاب نشان دادن خلاقیت کیارستمی است. او خلاق است؛ چه در آموزش، چه در نامه نوشتن به فرزندش، چه در عکاسی و چه در فیلمسازی. البته میپذیرم که عدهای سینمای او را دوست نداشته باشند، چون سینمای او متفاوت است و سکوت و کندی متن برای بعضیها خستهکننده است و اندیشههای مشابه را میتوانند در فیلمهای دیگر هم پیدا کنند». او گفت فیلم دَه را دوست دارد؛ برخلاف فیلم شیرین که ایدهاش را دوست داشته، اما به نظرش تصنعی بوده، چون بازیگر بودن بازیگر در آن مشخص است».
در پایان، حاضران بابت انتخاب این کتاب تشکر کردند. دوستمان در جمعبندی نشست گفت: «خوشحالم که چنین بازخوردی گرفتم. من کنکور هنر هم دادم و دوست داشتم کارگردان شوم، اما پدرم که به معیشت من فکر میکرد، مرا منصرف کرد و عمران خواندم. این روزها فیلم مبتذل بسیار است. حامد بهداد در مصاحبهای با فریدون جیرانی میگوید: “تیغ سانسور روی ابتذال بسیار کند است، اما روی روشنگری خیلی تیز است!”. الان محمّد رسولاُف از ایران خارج شده است و فیلمهایش در خارج از ایران اکران میشود. شهرام مکری هم کارگردان قابلی است. فیلم ماهی و گربه از او ارزش دیدن دارد یا فیلم جنایت بی دقت که بسیار دیدنی است و اتفاقی را که در سینما رکس آبادان افتاد، نشان میدهد. کیارستمی دید روشنی به زندگی دارد. سهراب شهید ثالث، کارگردان فیلم طبیعت بیجان، هم به این نوع سینما علاقهمند است. کیارستمی در بیان، صراحت دارد. در فیلم زندگی و دیگر هیچ، یک هفته برای سیبی که از شیروانی در ناودان میافتد، وقت میگذارد. امثال این جلوهها در سینمای کیارستمی بسیار است. او سبک دارد. نماد جادهی مارپیچ و ماشین مال اوست. این ویژگی در شعر و عکس او هم دیده میشود و با دیدن چند عکس از او میتوان سبك او را تشخيص داد. فیلمساز باید مثل یک جامعهشناس، در بطن جامعه باشد».
به این ترتیب و با این سخنان، دورهمي چهلم توکتاب هم به پايان رسيد و در عكسي يادگاري، به خاطرهي ما پيوست.
کتاب توکتاب بعدی طبق قرار، سفرنامهي من سندبادم تو مسافر اثر نغمه ثمینی است.
وعدهی دیدار ما:
به امید دیدار!
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 39 – مفهوم ها و ابزارهای تفکر نقادانه
-
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403 -
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403 -
توکتاب شمارهی 35 – ایتالیا و اصفهان
10 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید