بز زنگوله پا – بر اساس یک افسانهی قدیمی
شناسنامهی اثر
عنوان:
بز زنگولهپا
نویسنده :
قصهگو:
ناظر هنری:
تدوینگر صوتی:
گروه سنی:
کودک
موضوع:
مهارتهای زندگی
یکی بود؛ یکی نبود. یه جایی، اون وقتا که حیوونا هنوز حرف زدن یادشون نرفته بود و کنار آدما واسه خودشون خونه و زندگی داشتن، یه خانوم بزی که بهش میگفتن بزِ زنگولهپا، با سه تا بچهش زندگی میکرد: دوتا پسر به اسمهای شنگول و منگول؛ یه دونه دختر هم به اسم حبهی انگور. بز زنگولهپا عاشق بچههاش بود. هرروز از خونه میرفت بیرون؛ شیرشو میبرد برای همسایهها تا بتونه با پولش برای بزغالههای کوچولوش علف و سبزی تازه بیاره. بزغالهها هم عاشق مامانشون بودن و به نظرشون مامانزنگولهپا بهترین مامانبزیِ کل دنیا بود.
یه روز که بز زنگولهپا رفته بود سبزیفروشی خرید کنه، دید که همسایهها دارن یواشکی پچپچ میکنن. رفت جلو و پرسید: «چیه؟ چی شده؟ خبر چیه؟/ مایهی دردسر کیه؟». همسایهها زدن پشت دستشونو گفتن: «بزبزیِ زنگولهپا/ آسه برو؛ آسه بیا/ گرگ اومده این طرفا».
بقیه قصه رو با صدای رویا یدالهی شاهراه بشنوید…
نویسنده :
ناظر هنری:
گروه سنی:
کودک
موضوع:
مهارتهای زندگی
دیدگاهتان را بنویسید