توکتاب شمارهی 16 – ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
میخواهم گزارشم را با وصف زیبایی شروع کنم، زیباییِ تماشای زنانی که یک شعر آنها را گرد هم آورده بود و مردان اندکشماری که همدلانه برای مفاهمه آمده بودند.
بخش اول دکلمه شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با صدای فروغ فرخزاد
توکتاب 16 گرم و سرشار بود. مجری کمی دیر رسید و تا رسیدن او، مهمانان کمی از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را با صدای شاعر، فروغ فرخزاد، شنیدند. توکاییها میزبان مهمانان تازهای بودند، از خراسان جنوبی و اتریش، شاعر و مدیر و معمار و مربی ورزش، دانشجو و استاد دانشگاه، خانهدار و شاغل. همه آمده بودند که از فروغ بگویند و بشنوند.
مجری که رسید، اشاره کرد که سنت دورهمی توکتاب آن است که تمام حاضران به ترتیب و به هر شکلی که مایل باشند، دیدگاه خودشان را دربارهی کتاب و تجربهشان را از آن بگویند و با توجه به تعداد بیشترِ حاضران این جلسه، مقدمات را حذف میکنیم تا بیشتر بشنویم.
آغاز گفتوگو با مهمان ما از اتریش، خانمی 68 ساله، تحصیلکرده و زیبا بود. ایشان برایمان از تجربهی جلسات مشابهی در اتریش گفتند که همسر فقیدشان در آن جلسات سخنرانی میکرده است و خبر این جلسهی توکتاب برای ایشان به همین دلیل جالب بوده است.
بیشتر حاضران جلسه به وجه ساختارشکنانهی شخصیت فروغ اشاره کردند. جالب بود که برخی حتی بدون اینکه اشعار او را خوانده باشند، با توجه به شناختی که از زندگی او داشتند، از او الگو گرفته بودند.
یکی از دوستان اشاره میکرد که در خوانش شعر فروغ، برایش این پرسش مطرح بوده که آیا شعر ایمان بیاوریم… شعر ناامیدانهای است. پاسخ این پرسش از دید ایشان منفی بود. از دید ایشان اگر فروغ ناامید میبود، حتی سؤال نمیکرد، اما این شعر مملو از پرسش است. در تجربهی این دوست ما پرسش آخر شعر، جایی است که به امید میرسد، امیدی آگاهانه و انقلابی که بنیاد آن ناامیدی از آن چیزهایی است که باید از آنها قطع امید کرد (مثلا نجاتدهندهای که در گور خفته است).
بخش دوم دکلمه شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با صدای فروغ فرخزاد
مسئلهی امید و ناامیدی در این شعر برای برخی دیگر از حاضران هم مطرح بود و برای بقیه لزوماً مشابه تجربهی بالا نبود. از دید برخی دیگر، این شعر اتفاقاً بسیار نومیدانه است. شاعر این شعر نه جهان موجود را میپذیرد و نه جهان دیگر را و انگار در برزخی سرگردان است.
یکی دیگر از حاضران به تکرار عدد چهار در شعر اشاره کرد و پرسید که آیا این تکرار معنا و دلیل خاصی دارد.
دوست دیگری به حالت دوگانهی شعر فروغ اشاره کرد و به مطلبی دربارهی شخصیت او که در آن، او را دوقطبی توصیف کرده بودند. نظر ایشان این بود که در نهایت، این شعر به امید میرسد، اما مطمئن نبودند که ایمانی که فروغ از آن سخن میگوید، وجه مثبتی دارد یا صرفاً تن دادن و پذیرفتن است.
نظر یکی دیگر از مخاطبان این بود که اساساً امید در شعر همهی شاعران هست و فروغ هم شاعر امید است. شعرهای او تصویرهای عمیقی دارد.
دوستی در پاسخ به پرسش مربوط به تکرار عدد چهار، آن را نمایندهی چهارفصل دانستند.ایشان هم به دو وجه شخصیت فروغ اشاره کردند: شکنندگی در عین جنگجو و ساختارشکن بودن.
برخی دوستان که تجربهی کمتری در شعر داشتند، برداشت کلی خود را از شعر بیان کردند؛ مثلاً دوستی دربارهی کلیت شعر میگفتند که انگار دارد زندگی مادی موجود را نفی و تقبیح میکند و در مقابل میخواهد تو را جای بهتری ببرد.
بخش سوم دکلمه شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با صدای فروغ فرخزاد
یکی از مهمانان ما به این نکته اشاره کردند که این شعر محصول گذراندن ادواری در شعر و زندگی فروغ بوده است و نظر دکتر شفیعی کدکنی و احمد شاملو را دربارهی فروغ نقل کردند. فروغ از کتابهای دیوار و اسیر و عصیان گذر کرده تا به این کتاب آخرش رسیده و عمق دیگری پیدا کرده. شعر او بیان تجربههای شخصی است، اما گاهی فراتر از آن میرود و تجربهی دیگران را هم در تجربهی خودش میآمیزد. تکرار عدد چهار در این شعر یادآور تکرار ساعت پنج در شعر لورکاست که انگار معنای خاصی دارد که خیلی هم واضح نیست. از دید ایشان، نگاه شاملو به فروغ اینطور بوده است که او در شعرهایش دنبال نتیجهی خاصی نیست و فقط از یک درک جمعی حرف میزند. در مقابل، نظر خود ایشان این بود که شاملو تا حدی مردسالارانه قضاوت کرده و فروغ رنجی را حس کرده است که سبب شده ادراک عمیقتری پیدا کند و این شعر، بیان همین ادراک عمیق است، نه امید یا ناامیدی. او در این شعر، مرگ خودش را هم پیشگویی کرده است.
برای یکی دیگر از حاضران دورهمی، شعر فروغ نقطهی اتکا در روزهای ناامیدی بود. ایشان گفتند که این شعر مایهی تسکینشان بوده و هربار، پس از خواندن آن، قویتر و محکمتر به زندگی برمیگشتهاند. شعر فروغ از نگاه ایشان از زمانهی خودش جلوتر بوده است.
دوست دیگری میگفت که شعر فروغ برایش شعر لحظات خاص زندگی بوده است. تجربهی «زن تنها»یی که «در آستانهی فصلی سرد» متوجه تلخی واقعیت میشود و البته میداند که بعد از این فصل سرد، بهار هست، برای ایشان آشنا بوده و همیشه حس سبکی و شروع دوباره را به ارمغان میآورده است.
در همین راستا، یکی دیگر از حاضران هم بر مشابهت تجربههای ما از واقعیت تلخ و گم شدن کودکی و شادمانی زندگی (دامن گلگلی و رقصیدن روی لیوانها) اشاره کردند و گفتند که این تجربه ربطی به جنسیت ندارد و همهی ما بارها چنین حسی را در زندگی تجربه میکنیم.دوست دیگرمان این شعر را شعر مورد علاقهی خودشان در ادبیات معاصر اعلام کردند و آن را با نینامهی مولانا قیاس کردند. از دید ایشان، این شعر کلیتی از جهانبینی فروغ را ارایه میکند و در عین حال، نقش جریانسازی در ادبیات معاصر داشته است و گرچه مرگ زودهنگام فروغ بخشی از این جریان جدید را متوقف کرد، ولی تأثیر این شعر ماندگار بوده است. با اینکه شعر فروغ از زمانهی خودش جلوتر است، فروغ برای بیان عمق درونیات خودش هم انگار مردم را در نظر میگیرد و زبان شعرها خیلی ساده است، طوری که هرکسی فهمی از آن دارد و مهمتر از آن، باید و نبایدی دیکته نمیکند.در این شعر، دغدغهی مرگ، شادیهای عمیق و ترسهای انسانی و همهی تجربههای عمیق انسانی دیگر مطرحند که بین همهی انسانها مشترکند و این نقطهی قوت فروغ است.
بخش آخر دکلمه شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با صدای فروغ فرخزاد
پس از طرح مجموعهی این دیدگاههای متنوع، خانم یدالهی، مجری جلسه نیز بحث کوتاهی کردند دربارهی اهمیت وجه ادبی و فنی شعر فروغ. ایشان به تأثیر تجربهی سینماگری فروغ در تصویرپردازیهای این شعر اشاره کرد و گفت که این شعر شبیه همان توصیفی است که خود فروغ از شعر خوب میکند: شبیه دری که میشود هربار از آن داخل جهان شعر شد و هربار دست پر و با تجربههای جدیدتر برگشت و برای همین است که ساعتها و روزها میشود دربارهی همین یک شعر حرف زد. ایشان به نمادشناسی عدد چهار در اسطورهشناسی روانتحلیلگرانه اشاره کردند که بر اساس آن، عدد چهار رمز تفرد و تمامیت فردی است، رمز پایان چهار فصل: زندگی، مرگ و تولد دوباره، اما در سطحی والاتر.
توکتاب 16 یک غافلگیری جذاب هم داشت:
توکاییها کارتهایی را با شمارههایی روی آنها بین مهمانان توزیع کردند. در پایان جلسه، قرعهکشی صورت گرفت و در کمال شگفتی، کارت شمارهی «چهار» (همان چهار جادویی و رازآمیز شعر فروغ!) برنده شد: سرکار خانم هدیه نصرالله حسینی -که اتفاقاً در رونق این جلسه نقش مهمی هم داشتند و از دوستداران جدی فروغ بودند. هدیهی یادگاریِ برندهی قرعهکشی، گردنآویز پر طلایی توکا و عروسک بافتنی توکا بود. خانم یدالهی خیلی کوتاه دربارهی مفهوم پر طلایی توکا توضیح مختصری به مهمانان دادند و آنها را به شنیدن پادکست قصههای توکا دعوت کردند.
اما حدیث توکتاب 17!
برای توکتاب 17، با نظرسنجی میان گزینههای مطرح هفتههای اخیر، داستان «نمازخانهی کوچک من» از کتاب نمازخانهی کوچک من هوشنگ گلشیری انتخاب شد. در هفتهی پیشِ رو، این کتاب را با هم میخوانیم.
وعدهی دیدار ما: سهشنبه 3 بهمن 1402 در خانهی توکا.
به امید دیدارتان!
سایر جلسات توکتاب
توکتاب شمارهی 40 – سر کلاس با کیارستمی
-
توکتاب شمارهی 38 – دوست بازیافته از فرد اولمن
23 مهر 1403 -
توکتاب شمارهی 36 – مادر و پنجاه سال زندگی در ایران
21 مرداد 1403
دیدگاهتان را بنویسید