جادوی صدا و زبان بدن در قصهگویی
قصهگویی باید هم برای قصهگو و هم برای شنونده، تجربهای کاملاً شخصی باشد
قصهگو با شنوندگانش رابطهی چشم در چشم دارد. قصهگوی ماهر در طول قصهگویی، با گرداندن نگاهش از فردی به فرد دیگر، با شنوندگانش رابطهی چشمی مستقیم برقرار میکند. در بخشهایی مثل نقطهی اوج داستان، قصهگو چشمهایش را روی یک شنونده یا گروهی از شنوندگان متمرکز میکند، انگار این بخشِ بهخصوص فقط به این گروه تعلق دارد. این شیوه اغلب سبب تأکید بیشتر بر آن قسمت میشود و اثر عاطفی آن را برجستهتر میکند. البته قصهگو فقط گاهی از این شیوه استفاده میکند، زیرا توجه بیش از اندازه به بخشی از شنوندگان ممکن است عامل بینظمی شود.
استفادهی مؤثر از دستها به هنر گوینده بعدی جدید میبخشد
قصهگویی باید هم برای قصهگو و هم برای شنونده تجربهای کاملاً شخصی باشد. تا اینجا به اهمیت صدا و گزینش کلمههایی که صدا منتقل میکند و همچنین به اهمیت حالت چهره و چشمها هنگام قصهگویی اشاره کردیم. متغیر دیگری که در قصهگویی خوب، برای پیشرفت در این کار ضرورت دارد، استفادهی خودانگیخته و طبیعی از دستهاست.
تماشای دستهای یک قصهگوی خوب شگفت انگیزست. در حرکتهای دست، تأکید، پویش، پرسش و خواهش، آفرینندهی بخش بزرگی از نیروی سحرآمیز قصهگویی است. هر بحثی دربارهی فنون استفاده از دستها بخشی اساسی از مبحث شیوهی قصهگویی موفق است.
حرکتها و نمایشهای دست سبب میشود که شنونده بهتر بتواند جنبههایی مانند اندازه، فاصله، بافت و وزن را درک کند. استفاده از حرکت در قصهگویی مانند سایر جنبههای فنی، نیازمند صداقت و رهای از قید حرکتهای برنامهریزی شده است. حرکت باید از درون داستان بجوشد، نه اینکه باری اضافه بر آن باشد. حرکت نیز مانند جنبههای فنی دیگر نباید کوششی منفرد و مجزا باشد. بهتر است ضمن حفظ تأثیر آن، تا جایی که ممکن است، آن را برجسته نکنیم. حرکتهای ساختگی و برنامهریزی شده به داستان لطمه میزنند و ناخوشآیند و غیرطبیعیاند. حرکتهای طبیعی و خوشآیند به زنده بودن داستان کمک بسیار میکنند.
فنون، ترکیبی از عوامل مختلف
به دست آوردن مهارتهای قصهگویی نیاز به زمان دارد، زیرا قصهگویی هنر است.
باید به خاطر داشته باشیم که هنر قصهگویی از ترکیب همه نکتههای مربوط به فنون شکل میگیرد. برای قصهگوی ماهر، اساس کار ندیده گرفتن یک جنبه و تأکید بر جنبهی دیگر نیست.یادمان باشد که قصهگو در حقیقت، موهبتی را با شنوندگانش تقسیم میکند و آن را در نهایت صداقت و با طیب خاطر عرضه میکند. او به هنگام ارائه آن متوجه شگردها و تاثیر فن و سبک کار خود نیست. او به شکلی هنر را با دیگران سهیم میشود و این باید از قید تمرینهای ساختگی و برنامه ریزی شده که معمولا با فنون اشتباه میشود آزاد باشد. شاید به همین سبب است که بیشتر قصهگوها از به کار بردن اصطلاح فنون پرهیز میکنند. به نظر میرسد که هنگامیکه قصهگو بر قصه مسلط است و تجربههای گوناگون در امر قصهگویی دارد، سبک و فن تجلی طبیعی شخصیت اوست.
قصهگوی مبتدی و تازه کار باید بداند که پیشرفت در زمینهی فن و سبک، نیاز به زمان دارد و با تکرار هر قصه، جنبههای گوناگون فن و سبک بیشتر روشن میشود و با تمرین، مهارت در گفتار، بیش از پیش جزیی از وجود قصهگو میشود. با هر تجربه، لذت سهیم کردن کودکان در قصه جدیتر و واقعیتر میشود.
دیدگاهتان را بنویسید