هوش روایی و اهمیت قصه- بخش اول: ماهیت هوش روایی و ماجرای پیدایش آن
بخش اول: ماهیت هوش روایی و ماجرای پیدایش آن
شاگرد زرنگها! شاگرد تنبلها!
هنوز هم گاهی این دو اصطلاح ویرانگر را میشنویم، یادگارهای نظام تبعیضآمیز آموزش رسمی که هنوز هم اگرچه نه با این اصطلاحات، در شکلهای دیگر و با ابزارهای دیگر، به اسم آموزش، در حال تخریب توانشهای ذهنی و روانی مثبت در کودکان و نوجوانان و جوانان است.
شاگردزرنگها کسانی بودند که مسئلههای ریاضیشان را زودتر از بقیه حل میکردند و در مسابقهی زودتر حفظ کردن مطالب کتاب تاریخ، از بقیه جلو میزدند. شاگردتنبل کلاس دختر طنازی بود که برای انتقام از معلمهایی که او را جدی نمیگرفتند، برای هرکدام از آنها هجویهای ساخته بود و زنگهای تفریح، برای بقیهی بچهها آنها را میخواند و همه میخندیدند و دلشان خنک میشد. شاگرد تنبل پسری بود که حاشیهی کتابهای درسیاش همیشه پر از نقاشیهای خودکاری بود و چهرهی تمام بچههای کلاس را پشت دفترهایشان برایشان به یادگار کشیده بود.
آن روزها کسی دربارهی اهمیت نیمکرهی راست مغز که قصه و معنا تولید میکند، دربارهی هوش اجتماعی و هوش روایی چیزی نگفته بود. بچهزرنگها را میفرستادند مدرسهی تیزهوشان تا آنجا تبدیل به رباتهای دانشمند (همان دکتر-مهندس خودمان) شوند و سالها بعد، حسرتِ جوانی کردن در دلشان بماند و به خودشان بگویند «معنا»ی اینهمه اصلاً چه بود! بچهتنبلها را هم میفرستادند رشتهی انسانی (!) تا به صورتی غیرانسانی تحقیر شوند که «باهوش» نیستند و بعدها عقدههای فروخوردهشان را پشت میزهای کارمندی یا پای تختهی معلمی بگشایند.
اما بالاخره روزهایی رسید که اهمیت علوم انسانی کمکم آشکار شد! فرضیههایی مطرح شد مبنی بر اینکه شاید هوش فقط آن هوشی که میشناختیم، نباشد. شاید کسانی که هوش بالایی دارند، لزوماً آدمهای بهتر، باارزشتر یا خوشبختتری نباشند. شاید جامعهی امروز بیشتر از آدمهایی با آیکیوی بالا، به آدمهای خلاق با قابلیتهای خاص، برای موفقیت در زندگی اجتماعی و تأثیرگذاری بر دیگران محتاج باشد.
رشد دانش و تکنولوژی در حوزهی هوش مصنوعی منوط به این است که بتوان ویژگیهای ذهن انسان را در کامپیوترها هم ایجاد کرد و به عبارتی، کامپیوتر بتواند شبیه انسان فکر و رفتار کند (و احتمالاً بتواند از او فرارَوی هم بکند). یکی از تواناییهای انسان که در این مسیر به آن توجه کردهاند، توان تشخیص الگوهای روایی و روایت و تولید آنهاست، یعنی انسان موجودی است با ذهنی که قادر است انواع روایتها را تشخیص بدهد، بفهمد و خودش هم آنها را تولید کند. اگر بنا باشد این ویژگی را در هوش مصنوعی هم ایجاد کنیم، باید آن را بشناسیم.
هوش روایی و هوش مصنوعی
احتمالاً دربارهی نظریهی هوشهای چندگانهی گاردنر، چیزهایی میدانید. اگر نمیدانید، اینجا را ببینید. گاردنر روانشناس است و با توجه به تخصصش، یعنی روانشناسی رشد، مسئلهی هوشهای چندگانه برای او از منظر تحول انسان مطرح است، اما شاید برایتان جالب باشد که منشأ نظریهی هوش روایی در حوزهی هوش مصنوعی است و در واقع، نیاز این حوزه باعث ایجاد کنجکاوی در این زمینه و شکلگیری پژوهشهای مربوط به آن شد؛ هرچند بعداً مطالعات مربوط به آن در حوزههای گوناگون، به خصوص حوزهی یادگیری، کسب و کار و علوم تربیتی گسترش پیدا کرد.
اول از همه بگذارید بپردازیم به کلمهی «روایی» در ترکیب هوش روایی. روایی یعنی منسوب به روایت، یعنی چیزی که خاصیت و ماهیت روایتی دارد؛ پس برای فهمیدن مفهوم «روایی» باید بفهمیم روایت چیست. مانفرد یان در کتاب روایتشناسی میگوید: «همهی روایتها داستانی را عرضه میکنند. داستان پیرفتی از رویدادهاست که شامل شخصیتها میشود. از این رو، روایت شکلی از ارتباط است که پیرفتی از رویدادها به دست میدهد، رویدادهایی که شخصیتها ایجاد و تجربه کردهاند. در داستانهای کلامی، … یک داستانگو، راوی، نیز داریم». در این تعریف، چند عنصر مهم هست که خوب است دربارهشان صحبت کنیم. اولین عنصر «داستان» است. خودِ یان میگوید «داستان پیرفتی از رویدادهاست»، یعنی یک سری وقایعی که با نظم و ترتیب معینی (معمولاً بر اساس یک روند علّی-معلولی) پشت سر هم قرار میگیرند. عنصر دوم تعریف او «شخصیت» است، یعنی یک سری موجودات دارای ذهن و نیت که میتوانند وقایعی را ایجاد و تجربه کنند و هر روایت باید یک یا چند نمونه از آن داشته باشد. این شخصیتها در آن روند علّی-معلولی یا همان پیرفت داستان، نقش دارند (اما کل پیرفت را آنها ایجاد نمیکنند). عنصر بعدی رویداد یا واقعه است، یعنی هر چیزی که اتفاق افتاده است. یادمان باشد که خود روایت یک جور «ارتباط» است، یعنی کسی که روایتی ارایه میکند، به دنبال برقراری نوعی ارتباط با دیگران است. اما کسی که روایت را ارایه میکند کیست؟ بله؛ «داستانگو یا راوی».
خب، حالا میتوانیم بفهمیم «روایی» در ترکیب هوش روایی یعنی چه. روایی صفتی است که به هر چیزی میدهیم که ویژگیها و عناصر بالا را به آن شکلی که توضیح دادیم، داشته باشد؛ پس هوش روایی یعنی آن نوع هوش که محصولش ماهیت روایی دارد و از جنس روایت است.
حالا برگردیم سر بحث هوش مصنوعی و مسئلهی پیدایش مفهوم هوش روایی. شما فکر میکنید هوش مصنوعی چه نیازی به مفهومی مثل هوش روایی داشته است؟ به سادهترین شکل، مسئله این است: رشد دانش و تکنولوژی در حوزهی هوش مصنوعی منوط به این است که بتوان ویژگیهای ذهن انسان را در کامپیوترها هم ایجاد کرد و به عبارتی، کامپیوتر بتواند شبیه انسان فکر و رفتار کند (و احتمالاً بتواند از او فرارَوی هم بکند). یکی از تواناییهای انسان که در این مسیر به آن توجه کردهاند، توان تشخیص الگوهای روایی و روایت و تولید آنهاست، یعنی انسان موجودی است با ذهنی که قادر است انواع روایتها را تشخیص بدهد، بفهمد و خودش هم آنها را تولید کند. اگر بنا باشد این ویژگی را در هوش مصنوعی هم ایجاد کنیم، باید آن را بشناسیم.
روایت شکلی از ارتباط است که پیرفتی از رویدادها به دست میدهد، رویدادهایی که شخصیتها ایجاد و تجربه کردهاند.
بنا به تعریف، هوش عبارت است از توان تشخیص و تولید الگو. در واقع، هوش یک جور قابلیت بالقوه است که وقتی در محیط مناسب و غنی قرار بگیرد و آن را به کار بگیرند، مجموعهای از عملکردها را میتوان به کمک آن محقق کرد. با این تعریف، قابلیت تشخیص و تولید الگوهای روایی را میتوان یکی از انواع هوش دانست که مختص روایت است، یعنی هوش روایی. این نوع از هوش به انسان کمک میکند اطلاعات و تجربههایش را از جهان در بستههایی به نام روایت تنظیم کند و سامان بدهد. این یکی از بنیادیترین و مهمترین شیوههای شناخت است و به خصوص، پژوهشگران حوزهی علوم شناختی (cognitive sciences)، امروزه بر اهمیت این شکل ساماندهی شناختی، تأکید زیادی دارند. دانشمندان حوزهی آموزش و علوم تربیتی هم میگویند روایت یکی از ابزارهای اساسی ما برای یادگیری و حل مسئله است. از آن گذشته، ما با ریختن افکارمان در قالب روایت (قصه)، جهان را معنادار میکنیم. یادمان باشد؛ انسان حیوان معناساز است و فقدان معنا برای انسان، چه در سطوح کلی، چه در سطوح جزیی زندگیاش، ویرانگر خواهد بود.
بنا به تعاریف و توضیحات بالا، لابد دیگر متوجه شدهاید که با مسئلهی مهمی سر و کار داریم. هوش روایی اصلاً یک ابزار شناخت و فهم است و روایت و داستان صرفاً وسیلهی سرگرمی نیستند؛ پس مهم است که به پرورش هوش روایی توجه کنیم و آن را بهتر بشناسیم.
منابع
- Randall, William Lowell. (1999). “Narrative Intelligence and the Novelty of Our Lives”. Journal of Aging Studies. Volume 13, number 1, Page 11-28.
- Mateas, Michael & Phoebe Sengers. (2003). Narrative Intelligence. Amsterdam & Phildelphia: John Benjamins Publishing Center.
- https://www.verywellmind.com/gardners-theory-of-multiple-intelligences-2795161
4- یان، مانفرد. (1397). روایتشناسی، مبانی نظریهی روایت. ترجمهی محمد راغب. تهران: ققنوس. چاپ اول.
اصطلاح ساختن: درسهایی از بزرگان
درسهایی که قصهگوها از جک زایپس میگیرند
بخش دوم: فنون و فعالیتها
درسهایی که قصهگوها از جک زایپس میگیرند بخش اول: قصهگویی براندازنده
اصول راهنمای درستنویسی در رسمالخط (رویکرد ادیب سلطانی)
ژانرهای ادبیات کودک در قصهگویی- بخش سوم
ژانرهای ادبیات کودک در قصهگویی- بخش دوم
1 دیدگاه
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
خود موضوع هوش روایی چون جدید و جذاب است خواندن مطالب درباره پیدایش و خود کلمه روایی هم بیسار جذاب است